پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

خسته ام نمیخوام خودمو تعریف کنم توضیح بدم

از اینکه باید خودتو توضیح بدی از اینکه در موردت بد برداشت میکنن از اینکه تورو به اونچه نیستی متهم میکنن متنفرم

خسته میشم از توضیح خودم
آدم ها منو همین طوری قبول کنین خود خودمو قبول کنین نه اونی که فکر میکنید هستم

من خودِ خودَم بهترم

*محاسبه کردم 6 کیلواضافه وزن دارم
فکر میکنی میشه درستش کنم و وزنمو کم کنم ؟
میرم پیاده روی
غذامم کم کردم 

یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست

حالم خوب نیست سرم درد میکنه سر گیجه دارم دیشب خسته بودم داشتم از خواب میمردم اما خواب ازم فرار میکرد تا صبح از این پهلو به اون پهلو شدم
کجایی از صبح هی بغض میکنم گریه ام میگیره دیشب هم گریه کردم صدات زدم فکر میکردم معجزه میشه نشد
این همه مدت با هم بودیم همه جا رفتیم پیش دوست رفیق پیش اون دوستت هیئت این همه جا رفتیم پیش همکارات  یک بار بهم نگفتی چرا اینو پوشیدی یا مثلا روسریتو درست کن چرا این رنگیه مانتورو پوشیدی همیشه نگام کردی و با چشمات تاییدم کردی  اونم تو که به عالم و آدم گیر میدادی و بهونه و ایراد میگرفتی
حالا چی ؟دلم گرفت زین همرهان سست عناصر دلم گرفت که کنار من بودنش باعث خجالت کشیدنش میشه
کاشکی بودی دلم تنگ شده سرم رو بزارم رو شونت هی گریه کنم تشر بزنی که گریه نکن اشکاتو پاک کن مردم دارن نگاه میکنن هی بگی میخواستی منو ببینی که گریه کنی من که اشکتو پاک نمیکنم
می خوامت همین الان همین جا
گریه دارم گریه دارم

خونتون رو عوض کردی دلم برات تنگ شده

همه دنیا رو هم که بگردم هر جا برم آخرش که میرسم خونه دلم برای تو تنگ میشه
برای بودنت مثل روزهایی که بودی هی مقاومت میکنم  نیام طرفت نمیشه وا میدم باز 
احساس میکنم رفتی خونتو عوض کردی 
دلم برای دیدنت تنگ شده چه فایده وقتی قرار نیست ببینمت 
شدی معیار قیاس شدی الگو شدی قالب 

پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۰

از کار و زندگی افتادیم سه ساعت حرف زدیم

امروز به نسبت بهترم
از نظر روحی البته بهترم از نظر جسمی که اوضاع بدتر شده 
شب بهش اس زدم و صداش کردم عادت دارم سلام اینها نه فقط اسمشو صدا میکنم و جواب میده و بقیه حرفام 
گفت من از تو بدترم از تو داغون ترم زار میزدم اشک میریختم 
زنگ زدم بهش 3 ساعت و 43 دقیقه صحبت کردیم خالی  شدم از در و دیوار و آسمون و ریسمون هر چی بگی حرف زدیم 
از کار و زندگی افتادیم اما آروم شدیم هر دو 
الان بهترم به شدت کسری خواب دارم سرم درد میکنه حالت تهوع دارم سر گیجه دارم اما حالم بهتره
بهش گفتم تنها کسیه که تو زندگیم دارم  شایدم فقط فکر میکنم که دارم 

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۰

روز مردگی

 بی حوصلگی
دست به هر کاری میزنم با مغز میخورم به دیوار از کارهای کوچیک بگیر تا بزرگ
احساس یاس میکنم احساس بدرد نخور بودن
هیچ کس نیست دستمو بگیره الان باید یکی باشه دستمو بگیره بکشه بیرون باهام حرف بزنه تا بخودم بیام تا از این حالت بیام بیرون
دیگه حتی حوصله قدم زدن هم ندارم اینم به لطف سگ های هار ازم گرفتن
صبح به صبح بیدار میشم با بی حوصلگی هرچه تمام تر لباس میپوشم میام مثلا سر کار (تو بگو شکنجه تو بگو اعصاب خرد کنی فرسایشی) عصر که از شر این فرسایش راحت میشم با تاکسی میرم خونه
این من نیستم این من نیستم که روزی 2 یا 3 ساعت پیاده روی میکرد که تمام روز با اشتیاق سر کارش بود این من نیستم

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۰

مردک آشغال آگهی کار

مردک احمق زنگ زدم واسه آگهی کار میگه محل زندگیتون کجاست میگم شرق تهران محل کار شما کجاست میگه کجای شرق آدرس بگین
عصبانی شدم میگم شما اول  آدرس بگین من ببینم اصلن برام مناسب هست یا نه میگه نه شما رو نمیشناسم میگم خب منم شمارو نمیشناسم  میگه آخه  صداتون آشناست  دلم میخواست خفش کنم نکبت عوضیو
با چه آشغال هایی باید سر و کله زد 

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۰

سرچ ، بیگاری، عکس من و داماد ، لباس عروسی

گفته براش سرچ کنم درباره یه موضوعی خوشم نمیاد اصلن احساس میکنم بیگاریه 
حوصله اشو ندارم هی هم تاکید میکنه 
افتادن به جونم این یه لقمه اینترنت که داشتیم و ازش راضی بودیم کوفتمون شده 
*بلاخره معلوم شد عروسی کی هست باید برم لباس بخرم باید رژیممو سخت تر کنم 
آرایشگاه مدل مو .... پریروز دنبال عکس بودم اون عکس معروف رو پیدا کردم و نشستم به نگاه کردن یادم اومد اون عکس هارو برای چی از بقیه جدا کرده بودم یه احساسی داشتم که نمیشه توضیحش داد شاید اگه من اول ازدواج کرده بودم اینطور نبودم 

پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۰

تو مهندس این شرکت هستی پس من چیم؟

عصبانیم میخوام به قصد کشت بزنمش
اگر واقعا اینکارو کرده بودم برام مهم نبود میگفتم به درک نوش جونم اصن
فکر کرده کیه؟ چیش از من بالاتره که این توهمو زده
گفته مستانه با من که مهندس این شرکتم  مثل زیر دستش حرف میزنه
اولا که اگه تو مهندسی منم مهندسم دوما کی من اینطور باهات حرف زدم که نه من فهمیدم نه بقیه همکارام ؟
از یه همکار دیگم پرسیدم من واقعا اینجوری باهاش حرف زدم ؟ میگه نه تازه خیلی هم بهش آوانس دادی
حالم ازش بهم میخوره امروزم از صبح هی میاد بالا سر من به بهونه های مختلف سوال جواب میکنه ازم
تا دیروز از سر جاشم بلند  نمیشد ببینه اینجا چه خبره امروز تمام مدت بالا سر من ایستاده هی میگه خانم مستانه این فلان چی میشه ؟
خانم مستانه اون فلان چی میشه ؟
هی میخواد باهاش حرف بزنم
اعصابم رو خرد کرده خوبه حالا همه دیدن من چطوری باهاش رفتار میکنم این رفته پیش رئیس

دلم میخواست همه چی رو ول کنم وسایلمو جمع کنم یه سیلی بزنم تو گوشش و بیام برون 

چهارشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۰

به قول دوستان سطح دغدغه

مرض داره صبح ها که عجله دارم دیرم شده هر کاری میکنم نمی تونم ببندمش 

مواقع دیگه با اولین حرکت بسته میشه به راحتی 

قفل دستبندم رو میگم که صبح ها بازی در میاره 

سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰

بد بخت شدم الان عذرمو خواستن از کارم باید دنبال کار جدید بگردم

بد بخت شدم الان عذرمو خواستن از کارم باید دنبال کار جدید بگردم

سریال مورد علاقه فراموش میشود

یه دوستم نداریم که دوشنبه ها ساعت 10.30 زنگی اس ام اسی بزنه یادمون بندازه سریال مورد علاقمون داره پخش میشه 
نمیدونم چه مشکلیه هر هفته تا عصر یادمه که سریال داره شب بعد یادم میره همین طور بی هدف میشینم تلویزیون میبینم اما اون سریال رو نمبینم یاد میره 

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۰

مانتو کوتاه اینجا ایران است

دعوام کرد البته بصورت ملایم
گفت اینجا ایرانه هر جای دنیا هر طور باشه اینجا تو نمیتونی باشی اینجا ایرانه

امروز کوتاه ترین مانتو ام رو پوشیدم خسته شدم از بس نپوشیدمش زدم به سیم آخر
توی راه که میومدم شیش دنگ حواسم به مانتو بقیه خانم ها بود و مقایسه میکردم به این نتیجه رسیدم بیشتر خانم ها مانتو شون کوتاه و انگار نه انگار طرحی وجود داره و اینها
خوشم میاد تنها نیستم

از صبح بیدار شدم همه چی از دستم می افته آیا این نشانه ایست؟

چشمام هم کوچیک بزرگ شده حساسیت است آیا؟

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۰

شماره مورد نظر در دسترس نمیباشد، مشترک مورد نظر در حال مکالمه است.....

داریم حرف میزنیم از در دیوار خیابون کار زندگی وسط همه این شلوغ پلوغی یک دفعه میگه
+ دارم میرم مسافرت
_ خب کجا؟
+جایی که میرم آنتن نمیده موبایلم بر گردم بهت زنگ میزنم
نگاهش میکنم یه مدلی که فقط خودش میدونه یعنی چی
+نشینی گریه کنی اونجا آنتن نمیده خب؟ دیوونه بازی درنیاری
_خب کی بر میگردی؟
+نمیدونم  گریه نکنی

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

گوگل پلاس

در یک حرکت انتحاری از طرف گوگل پلاس
امروز صبح موفق شدیم عضو شویم
بسی الان خوشحالیم
داریم میگردیم بیشتر باهم آشنا بشیم
بنظر بچه خوبیه خوشمان آمد

الان کل سیستماتیک تغییر کرده 

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۰

بپا نری زیر ماشین

امروز نرفتم سر کار حوصله نداشتم دیشب سردرد شدید داشتم کلافه ام تا یک
خواب بودم مثلا اما چه خوابی همش کابوس دارم میبینم پریشب بعد از چندین
شب بد خوابی و کابوس خوابم برد کلافه ام چون نمیدونم کجای این زندگی ام
کلافه ام چون یه روز خوب خوبه یه روز بد بد الان حوصله ام سر رفته تا شب
نمیدونم چیکار کنم توی خونه بمونم که روانیم کردن بیرون هم تنهایی برم
کجا؟ نمیدونم چیکار کنم یه دوستم نداریم که وقت بی حوصلگی بیاد به
دادمون برسه سرمو گرم کنه یادم بره

سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۰

ویولون ولیعصر

به افتخار
 آقای جوون با تی شرت  آبی و عینک گرد
امروز بین ساعت 10 تا 11 ولیعصر سر قبادیان

ویولون میزد به چه قشنگی  لذت بردم 

دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۰

هر که در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند

+تویی و ـ منم
۱/
+اصلا واسه چی چک میکنی؟حق نداری دیگه چک کنی اینکارو نمیکنیا .چک می کنی
منو یعنی بهم اعتماد نداری
ـ وقتی چکت میکنم که دلم برات تنگ میشه
+ پس هر روز داری چک میکنی
- اصلا ایرانسل باید یه سیستم بزاره بشه فهمید خوابی بیداری بگه حالت
خوبه بده خسته ای بی حوصله ای ؟
+ حتما طرحتو به ایرانسل بگو همه شما زنها مثل همید
چکم کنی جواب نمیدما
ـ تو که نمیفهمی من دارم چکت میکنم که جواب بدی یا نه
۲\
هر که در این درگه مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند
با تو چه کردم؟تورو که هیچ کس رو به اندازت دوست ندارم تورو که هیچ کس رو
به اندازت نمی خوام تو که به هیچ کی به اندازه تو اعتماد ندارم با هیچ کی
به اندازه تو راحت نیستم
تو که دیروز هیچ کس رو بجز تو نداشتم که وقتی گریه می کردم و احساس بی
پناهی میکردم و ترسیده بودم فقط تورو داشتم بهت زنگ بزنم بگم چه بلایی
سرم اومده زار زدم و صدات کردم گفتم هر جایی بیا پیشم آرومم کردی گفتی
همین الانم راه بی افتی دو ساعت دیگه میرسی اونجا گفتم خب باشه( که یعنی
نیا پس)وگرنه یه بار دیگه گفته بودم تو راه بودی برسی بهم
یه وقت هایی از خودم بیزار میشم بخاطر تو (شیم آن می) که در حقت چیکار
میکنم تو که از خودم برام بیشتر میخوامت
تو که منو خوب میشناسی که زیر و بم اخلاقم دستت که از کوچکترین حرکاتم می
فهمی چمه دردم چیه چی میخوام که از نوع کلماتی که باهات دارم حرف میزنم
حالمو می فهمی