چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

تا دنیا دنیاست دل من فداته اون دلی که عاشق خنده هاته

هر بار شهاب حسینی رو میبینم یاد تو میفتم بطور شدیدی دلم برات تنگ میشه

جالبه که زیاد شبیه هم نیستین یعنی من شباهته خیلی کمی میبینم اما تو رو یادم میاره

دیروز کشف کردم چرا

لحن حرف زدنتون جنس صداتون مثل همه انگار تو داری صحبت میکنی تن صداتون شبیه همه

حالا میدونم چرا با دیدن یا بهتر بگم شنیدن شهاب حسینی یاد تو میفتم

مخصوصا وقتی میخنده بینهایت شبیه تو میشه

امروز که باهات صحبت مبکردم بیشتر ا زاینکه حواسم به حرفی مکه میزنی باشه داشتم روی شباهت صدات به اون فکر میکردم

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸

زندگی واقعی

بالاخره رفتم درباره الی رو دیدم

کیف کردم واقعی واقعی انگار تمام این اتفاقات واسه خودمون کنار خودمون افتاده

مخصوصا اون رقص های یکدفعه و بی بهونه محشر بود قلیون کشیدن ها و........

ما هم از این دیونه بازی ها در میاریم

دست همگی درد نکنه


*بشدت هوس شمال و دریا کردم دراز کشیدن کنار ساحل و موج های کوچولو که پاتو قلقلک میدن

*دلم برات تنگ شده

شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸

بال فرشته

کم کم داره به نتیجه میرسه

مثل برخورد بال فرشته ها بود یک ثانیه و فقط یک ثانیه حس کردم

دیشب فکر کردم اونقدر بهم نزدیک بودی که کافی بود کمی دستت رو دراز کنی تا بغلم کنی

اما واسه طی کردن همین فاصله کوتاه زمان لازم داریم


راستی تعجب کردم که اون کارت رو هنوز یادت بود

چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸

باهم

میدوارم اون اتفاق بی افته البته احتمالش 50-50 است

اگه بشه چی میشه
یه عالمه فرصت پیدا مکنم و واسه آینده هم خوبه

قبول کن خدا

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

کتابخانه

طی پاتکی که به کتابخونه ات زدم کتاب صد سال تنهایی رو برداشتم

به عشق تو و ذوق و شوق تو یه نفس نصف شبی تا صفحه 422خوندم
آخه کل کل کردی باهام که نمی تونم زود و تند بخونمش فقط واسه اینکه بهت ثابت کنم میتونم اینکاروکردم حیف نمی دونی

حدود 100صفحه فکر کنم مونده اونم بزودی میخونم

صندل میخریم

ما بعد از کلی تفحص یک عدد کفش تابستانی پسند کردیم
رفتیم بپوشیم شماره 38 برایمان بزرگ بود شماره 37 را خواستیم تموم کرده بودن قیمت 22 هزار


بعد از کلی گشتن همون رو بازم یه جای دیگه پیدا کردیم بازم سایز پای ما نداشت قیمت 26 هزار


چند صد متر بالا تر عین همون بود و اینبار شماره پای مارو هم داشت قیمت 32 هزار


آخه چرا ؟ اینو از فروشنده نپرسیدم چون میدونم میخواست صغرا کبرا ببافه که اینا باهم فرق دارن و این که ما داریم مال فلان جاست اون که اونا دارن مال بیسار جا اما من کور نیستم و دقیقا میبینم این سه تا باهم مو نمیزدن و همگی ساخت یکجا و یک شرکت بودن

حالا میگیم محل خرید اولی با دوتا بعدی ها فرق داشت
اما دومی و سومی فقط چند تا مغازه باهم فاصله داشتن


*کفش خوشگل خریدم اما یه مدل دیگه

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸

تابستان داغ

هیچ چیز سر جای خودش نیست

هر کاری هم برای درست کردن جای کارها انجام میدم بازم جور در نمی یاد




*خان دایی تو دیگه چرا ؟



*این بار همه سعیمو میکنم بدستت بیارم

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸

بار 6ساله

تموم شد مثل یه بار سنگین که اونقدر به بودنش عادت کردی که
سنگینیش رو فقط وقتی حس میکنی که از روی دوشت برش دارن و نباشه
تازه میبینی داشتی چی میکشیدی


خییالم راحت شد آزاد آزادم

دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۸

به نام تو

میدونی که جدیدا یه خیابون کشف کردم هم نام تو
تاحالا فکرشو کرده بودی که یه خیابون وجود داشته باشه به اسم تو ؟ به اسم خودت بدون پیشوند و پسوند

دوست دارم هر روز از اون خیابون بگذرم و تمام طول راهو اسم تو رو صدا بزنم یه روز حتما باید بیای تا خیابونت رو بهت نشون بدم واکنشت دیدنیه

یکم باید صبر کنم

*هر شب توی خوابم میبینمت دوست دارم توی بیداری هم ببینمت زودی بیا

پنجشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۸

آغاز پایان

کم کم دارم به پایان این دوره از زندگیم نزدیک میشم
هم شیرینه هم تلخ