سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۸

آغوش امن

به خودم شک کردم باز بهم ریختم فکر میکردم این همونه اما الان میبینم نیست

دلم ارامش یه عشق واقعی رو میخواد یه عشق بی قید و شرط

ندارمش هر بار مطمئن شدم که هست ازم گریخت

اشکام میان بی اختیار و سریع
برای تویی که همه زندگیم رو به پات ریختم و با بیرحمی همه رو گرفتی و ریختی دور

برای تو هم که فکر کردم میتونم بهت تکیه کنم و همراهم باشی اما نیستی جا خالی دادی

و تو برای تویی که چشمم به راه موندم تا بیای دوباره و بگی سلام

کجای زندگیم غلطه؟

چون مثل دختر های دیگه تظاهر نمی کنم و راحت حرف دلم رو میزنم اینطور شده؟

اگه منم مثل هزاران نفر دیگه هی دلمو قایم میکردم و احساسم رو نمی گفتم و فقط واسه خودم نگه میداشتم الان یه زندگیه دیگه داشتم ؟

چرا اونی که نسبت بهتون بی احساس تره واستون عزیز تر میشه ؟
اونی که خودش رو بیشتر مخفی میکنه و نا پیدا تره بیشتر جذبش میشین ؟
انگار هرچی بیشتر عشق بهتون میدن کمتر مورد عشق قرار میگیرن

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

بر ترس خود غلبه کن

یه عالمه اتفاق افتاده اقای منقاشیان حالا اقای عزیز شده

مهربون شده راحت حرف میزنه

بچه پرو میگه تو عاشق منی ؟
نخیرم تو خودت عاشق من شدی اما نمیگی و خودت رو میزنی به اون راه

من از تو شجاع تر بودم
الانم که یه عالمه کار داره و ازش خبری نیست

یکم میترسه چراشو خودش گفت اما بنظرم بهونه اومد فقط ترسه

دو روز اول خوب بود بعد فکراشو کرد باز ترسو شد و الانم که قایم شده

ببینم چه وقت جرات از خودش نشون میده و میاد جلو تا الان که هیچی نگفته
خوب من صبرم کمه تحمل ندارم زود باش دیگه چطور دلت میاد منو این همه معطل بزاری آخه

دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۸

1-اسمتو میزارم آقای منقاشیان از بس که حرف نمی زنی
2- من دوست داشتن برادرانه نمی خوام عشق دونفره میخوام دوزاریت کی می افته
3- هوا خیلی یخ هست مثلا بهاره اما برف یخی میاد از آسمون
4- من انگشتر زمرد میخوام کی میشه زودتر برم سر کار بخرمش
5- گویا هنوز در رقهر بسر میبری
6-ندارد

شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۸

بی خود

زر زر نکن حوصله ات رو ندارم

حالا انگار برام چیکار کردی که داری این همه منت میزاری آپولو هم برام هوا کرده بودی این همه منت نداشت

صداتو ببر نمی خوام یک کلمه دیگه بشنوم

این اخر شبی چه حالی از ادم میگیرن

تو کجایی چقدر طول میدی حوصله ام سر رفت بنویس دیگه

تو هم امروز حوصله ات رو ندارم بخوام به نق نق ها و حرفای تکراریت گوش بدم تا فردا خدا بزرگه

سه‌شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۸

لبخند بزن

دارم ابعاد جدیدی از شخصیتش رو کشف میکنم

لبخند شیرینه

خوشمزه جدید

امروز با یک شیرینی جدید آشنا شدم اما مزش نکردم فعلا فقط در حد اسم مسشناسمش

شیرینی پا دراز باید خوشمزه باشه قیافش که خوشمزه بود
اما نمی دونم مال کدوم شهره بعضی ها میگن قزوین اما دقیق معلوم نیست

یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸

لین خو چون میخوام

من سریال افسانه شجاعان رو میخوام همش تو ذهنمه ازم جدا نمیشه این تنها فیلم چینی یا کرهای هست که دوست داشتم

میشه به این اگهی هایی که فیلم میفروشن اعتماد کرد؟
بدون سانسور میخوام با زیر نویس

یه نذری کردم واسه اینکه کارم درست بشه

ماندن در وضعیت آخر

چه اتفاقی حتی یک درصد هم احتمال دیدن این چیزارو نمی دادم اما هست توی تک تک کلماتش میشه حسش کرد
ولی نمیخموام قبولش کنم من دوتا احتمال میدم یا واقعا به اینها ایمان داره و از سر دل گفته یا من رو سر کار گذاشته دستم انداخته حالا معلوم میشه
اما اون دست دادن و اینکه بیشتر از حد معمول دستم رو نگه داشت چی؟ اون چی بود ؟ نمی دونم نمی تونم به حسم اعتماد کنم شاید فقط چون دلم اینو میخواد بنظرم اینطور اومده
منتظر میمونم عکس العمل بعدی رو ببینم من که تا خودش با زبون خودش نگه باور نمیکنم

شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۸

یه روز پر انرژی

1- صبح قرار بود 10.5 بیدار بشم اما نشد یه دفعه 1 بیدار شدم تند تند روپوشمو اتو کردم شلوارم خیس بود خلاصه رفتم دانشگاه بنظرم خیلی شلوغ اومد انگار همه اومده بودن اما فقط توی حیاط و آلاچیق و اینجاها بودن کلاس ها خلوت بود

2- خانم دکتر م اومد سر کلاس فقط 8 نفر بودیم گفت عید چطور بوده بچه ها گفتن حوصلمون سر رفت استادم کلی دعوامون کرد که تنبلیم و باید از جونیمون استفاده کنیم و یه عالمه مثال زد و یه سمینار هم معرفی کرد گفت بریم ثبت نام کنیم خودش مقاله داده سمینار زنجان هست دلم میخواد برم

3- تا حالا چند بار پیش اومده من توی فکر یه کارم و از قضا استاد در باره همون کار برامون مثال میزنه و توضیح میده از این استادمون خیلی خوشم میاد راحت حرف میزنه و آدم و به تلاش و بقول خودش عشق و حال و لذت بردن از جوونی و موقعیت ها تشویق میکنه اینطور که امروز تعریف کرد خودشم از یه خانواده معمولی بوده و با پشتکار و حواس جمعی به اینجا رسیده


4- میخوام برم دنبال کار های کار آموزیم زودتر یه کاری شروع کنم

5- یکم باید در باره ویزا و پاسپورت و جاهای مورد علاقم جستجو کنم و اطلاعات بدست بیارم


6- دقت کردم امروز بچه ها دختر ها روپوش نو و کفش نو و بعضی ها کیف نو داشتن
اما پسر ها فقط نویی شلواراشون برق میزد یعنی پسر ها کمتر خرید میکنن برای عید یا اینکه مال دخترها معلوم تره بیشتر به چشم میاد ؟؟؟؟؟؟؟

7- یه پسر رو دیدم شبیه دوتا ازپسرایی که خوشم میاد یه جورایی شبیه این و اون انگار دوتاشوم رو توی یه نفر جمع کردن
میخواییم

جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۸

سالی که نکوست از عیدش پیداست

خوب اینم از عید امسال تموم شد حسابی خوش گذشت و چرخیدیم و خندیدیم و کیف کردیم مزه داد دقیقا 21 روز تعطیل بودم

تازشم استاد جون گفته نمی خواد پانزدهم بیایین کلاس تشکیل نمیشه از بیست و دوم شروع میکنیم
خدا این مدل استاد ها رو زیاد کنه

آرزو میکنم به همه خوش بگذره و شاد باشن من که خوشم دنیا به کامم
(چشم نزنم خودمو دمار از روزگارم در بیاد )