دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۰

مردی با یقه اسکی و دستی روی قلب

بلاخره کار خودشون رو کردن سه هفته یک ماه پیچوندمشون ول کن نیستن این دوتا 
نمیتونم در موردش چیزی بگم نمیتونم کامل (بچه حلال زادس الان اس ام اس زد ناهار کی میخوری)
میدونی یه جوریه که نمیتونم هیچ بهانه ای ازش بگیرم 
اون روز دعوام با مامان اینکه گفتم اصن نمیخوام ازدواج کنم میخوام تنها بمونم عصبانیتش حرفایی که بعدا رفت به خواهرم گفت 
گفت میخواد من سر و سامون بگیرم گفن تحمل حرف مفت مردم رو نداره گفت نمیخوام همه بگن دخترای م شدن مثل دختر های الف 
نمیدونم 
این فرق داره این دوستی نیست این از اولش واسه ازدواج اومده جلو اونم توی شرایط گه روحی من 
خواهرم چپ میره راست میاد میگه خوب باش باهاش درست رفتار کن  رو نده ال نکن بل نکن 
خسته ام میخوام خودم باشم میخوام هر موقع دلم خواست حرف بزنم هر موقع دلم خواست سکوت کنم هر موقع خواستم جیغ بکشم گریه کنم لوس بشم ناز کنم جدی باشم خشونت اعمال کنم 
باید منو شناخت تا فهمید حرفای شوخیم رو جدیم رو شوخی هام رو نوع کلماتی رو که بکار میبرم 
دیشب میگه سخت اس ام اس مینویسی میگه از کلمات سخت استفاده میکنی لفظ قلم حرف میزنی از توضیح بیزارم اما توضیح دادم لفظ قلم حرف زدنم یه جور شوخیه کلماتم سخت نیست اگه درست خونده بشه 
من عجولم میدونم اما زمان رد و بدل کردن اس  واسه من 3 دقیقه است بیشتر فوقش بشه 5 دقیقه نه 10 دقیقه این بشر اس میزنه جواب میدم میره 10 مین بعد جواب میده دوباره نتونستم تحمل کنم گفتم دستش کنده گفتم اس ام اس باز نیست و خودش به همه اینها اعتراف کرد 
آدم بدی نیست میشه گفت به دل میشینه 
من حساس شدم من کم حوصله ام 
من هر حرفی میزنه گارد میگیرم من ......

دیشب ساعت 11.30 برای اولین بار صداش کردم اسمشو 
و به عادت معمول توقع داشتم بنویسه جانم ؟
هیچی نگفت 
عصبانی شدم از خودم 
از تو از اون از همه دنیا  از همه اونهایی که اسمشون رو صدا میزدم و میگفتن جانم  و حالا دیگه نیستن شدن جان یکی دیگه 
خوابیدم 
صبح ساعت 8.30 تازه جواب داد اونم چه جوابی برداشته اسم منو نوشته 
هیچی بهش نگفتم هی اصرار کرد که دیشب چیکارم داشتی گفتم بی خیال گذشته هی حالا میگه ببخشید خواب بودم و معذرت و....
نگفتم دلم خواست صدات کنم که یه تیکه از روحتو تصاحب کنم 
اصن من خر واسه چی دیشب میخواستم یه تیکه از روح اینو تصاحب کنم 


سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۰

نگفتنت دلیل نبودنش نیست

تویی که حتی یک بار هم بهم نگفتی دوستم داری از همه بیشتر دوستم داشتی 
این روزها به دوست داشتنتم از طرف تو ایمان دارم 
دوستم داشتی بیشتر از هر مردی توی زندگیم 

شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۹۰

سوپرایز

همیشه وقتی میری دنبالش ازت فرار میکنه 
وقتی میزاریش به حال خودش 
یه جوری که انتظارشو نداری میاد سر راهت 

تجریش

تجریش نقطه تلاقی من با درد است 
درد از دست دادن سه تن 
تجریش نقطه آغاز سه زندگی متفاوت با پایانی مشابه برای من