سه‌شنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۸

تقدیم به خودم

باور کن من دیگر خسته شدم از بس که تو را دنبال این شوهر و آن شوهر تعقیب کردم

چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۳

سکوتم

مامانم مثلا اومده بود امروز اینجا و من مثلا حالم خوب شده بود از دیشب 
تا اینکه خواهرم گفت میخواد بره دماوند 
شروع شد 
1 ساعت کامل در باب بی عرضه گی من و هواهرم صحبت کرد . اینکه همه دور و بریاش (چهار تا دوست مسخره خاله زنک دهن بینش ) دختر پسر هاشون ازدواج کردن فقط ما موندیم 
بهش میگم من در حال حاضر خوشبختم میگه تو خوشبختی تو الان خوشبختی ؟
خب مادر من خوشبختی مگه چیه 
آره من الان به اندازه خودم خوشبختم 
گردنم درد میکنه خواهرم گریه کنان رفت تو اتاقش 
بی خود داره مامانم زور میزنه جز اینکه اعصاب همه رو خرد کنه کاری نمیکنه

جمعه، تیر ۲۰، ۱۳۹۳

من با تو زندگی کردم حقم این نیست بی تو تنها شم یا در برزخ

بغض من هر شب تموم حرف منه
 زندگیم بی تو دلیل درد من
حال شب ها بدون تو دلهره 
جای خالیتم امونم رو میبره 

من با تو زندگی کردم حقم این نیست بی تو تنها شم 
واسه ی من که از دنیای تو دوریم سخته جدا شم 
ای کاش دلت فقط برای من جا داشت
 یکم هوامو کاش تو سختی داشت
 به یاد تو دل خوشم من جاش 
 یکم به فکر دل من باش
  به یاد من باش

رد پاهات وقت رفتنت پیداست
 تک تک خاطرات تو همین جاست
 برگرد تا وقتی که دلم هنوز زنده است
 بدون هر جای این خونه جای تو ام هست 

20 +3 روز  برگرد تا وقتی که دلم هنوز زنده است
دارم روزهای برزخی رو میگذرونم 

شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۳

همکار دوست بچه

نه نرو از نگاه من / فرهاد فنائیان

داشتم فکر میکردم تا قبل از عید قبل از داستان حقوق و سال جدید و موندن و
رفتن پیش بیاد روزای خوبی رو با الهه داشتیم همش میرفتیم گردش میرفتیم
خرید پاساژ گردی اینور اونور انقلاب هم میخواستیم بریم با هم میرفتیم
بازار بزرگ پاساژ (اسمش یادم رفت)ولی سر اون مسئله و چند روزی که الهه
خراب کاری بیمه رو کرده بود و پاچه همه رو میگرفت و حرف نمیزد و منم قاطی
بودم سر همه چی
اون روی داستان رو دیدیم یه شکاف افتاد و پر نشد هنوزم تا دیروز ناهارمون
رو با هم نصف میکنیم هنوزم تا مترو با هم میاییم
فردا روز آخر ِ نمیدونم میخوام این دوستی نیم بند رو نگه دارم یا نه
نمیدونم از اینجا میرم چی میشه اون کجا میره من کجا
میدونی با هم به توافق رسیدیم که بودن با من باعث شد الهه رشد کنه بزرگ
بشه روی پای خودش به ایسته حقش رو بگیره ولی اتفاقی که افتاد این بود که
کسی که بزرگش کردم واسه من جلوی من هم ادای بزرگ ها رو در آورد این
اشتباه رو نباید میکرد
حالا گذشته
داشتم فکر میکردم فردا این آهنگ رو براش بلوتوث کنم
هر چند این آهنگ خیلی زیادی عاشقانه است ولی دلم میخواد ازم داشته باشدش 

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۳

چه تقارن جالبی در آستانه سی سالگی ایستاده ام

تا چند روز دیگه من سی ساله میشم 
زنی نه تنها در آستانه سی سالگی و فصلی گرم و روزای خوش 

مامانم دقیقا دو برابر من سن داره و امروز داشت از 20 سالگی و جوونیش میگفت از صندل های سبزش که مستقیم از پاریس خریده بود 
از اون بوت طوسیاش 
از اون ریمل آبی فیروزه ای که هنوزم اون رنگ رو دوباره ندیدم 
و بنابر این نمیتونه به من خرده بگیره بخاطر ریمل بنفشم 

پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۲

و این منم زنی سی ساله در آستانه رنگ خردلی

و این منم 
زنی سی ساله 
در آستانه رنگ خردلی 

از صبح یعنی در واقع از دیشب بی حوصله ام 
با همکارم قرار گذاشته بودیم شلوار سفید بپ.وشیم چون میخواست بره تولد و روش نمیشد تو شرکت رنگی بپوشه 
و دقیقا امروز بدترین روز واسه سفید پوشیدن و درواقع خردلی پوشیدن بود بهر حال پوشیدم که نگه زدی زیرش نشون به اون نشون که صبح کله سحر اس اک اس زده امروز سفید پوشیدی دیگه ؟
در بدو امر موقع خروج از خونه پام گرفت به لبه دوچرخه خواهرم (آیینه دق) و سیاه شد یکم 
نزدیک شرکت چون همکارم اس ام اس زد و حواسم رو پرت کرد خیابون مورد نظر رو رد کردم و مجبور شدم دوباره برگردم 
کفشم پامو بد زد و زهم کرد و هنوزم درد میکنه 
دیر رسیدم شرکت 
حوصله حرف زدن نداشتم 
شالم کلافه ام کرده بود 

با این تفاسیر ظهر اومدم خونه توی مترو نشسته بودم یه دختره چادری ازین ها که فقط گردی صورت و دو کف دستش معلومه نشست کنارم و گفت یه سوال بپرسم با صر گفتم بپرس گفت 
-این شال و کیفتون رو با هم ست خریدین ؟
+ نه جدا جدا خریدم 
- میشه بدونم از کجا 
+ (آدرس دقیق دادم هر جند تو دلم میگفتم تو که بخرش نیستی میخوای شب تو خونه واسه شوهرت بپوشیش مثلا؟)
-ببخشید هی سوال میکنم (دید حوصله ندارم ها)
-این رنگی که پوشیدن خیلی قشنگه ولی سنتون رو برده بالا 
+فکر میکنید چند سالم است؟
-نمیدونم نمیشه حدس زد (خو نمیشه حدس زد از کجا فهمیدی داره زیاد نشون میده نکبت؟)
+حالا یه حدسی بزنید 
- سی ، سیو یکی دو 
+سی سالمه (دروغ گفتم بیست و نه سالمه)
خوب همین قدرم نشون میده 
-آخه موهاتونم روشن کردین با این شال و اینها ....


+(تو دلم داشتم فکر میکردم این دختره ازین عامران تذکر لسانی باید باشه روز اولشه داره رو من تمرین میکنه )
یه لبخند ملیح زدم و نشون دادم حوصله اشو ندارم 
-از حرفام ناراحت که نشدین 
+نه اصلا به این حرفا عادت دارم 
موقع پیاده شدن 
- خیلی از آشناییتون خوشحال شدم (دستشو دراز کرد و دست داد )

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۹۲

آیینه دق یا من چرا دیگه نمیخوام کار کنم

چیزهای نصفه و نیمه وسایل ناقص و شکسته و ناتمام هر چیز که کمی از آن نباشد 
نامش را آیینه دق میزارم 
مثل گوشی موبایلی که قلمش گمشده 
رژگونه ای که یکی از سه رنگش ترک دار شده (دختر دختر عمه ام با مداد کوبید وسطش)
لیوان عزیزی که لب پر شده 
رو بالتی که زیپش خراب شده 
تی شرتی که لک دار شده 
کفش جیر مشکی پاشنه بلندب که برای پات بزرگ شده 
وو........

آیینه دق ها رو باید دور کرد باید گذاشت جایی که چشمت بهشون نیفته تا جایی که میتونی حتا بندازیشون دور 

آدم ها جاها هم گاهی میشن آیینه دق ه اتفاقی میافته یه حرفی زده میشه یه تیکه از اون فضایی که بود از بین میره میشه آیینه دق 
باید ترکش کرد 

الان محل کارم همین جوری شده مدیرم هم 
شدن آیینه دق 
نمیتونم فراموش کنم مردک چه حرفایی زد 
باید ترکش کنم باید آیینه دق رو دور کنم 

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۲

این واژه مزخرف رو مخ

الان باید خوشحال باشم مثلا 
ولی نیستم 
پیش از این من بودم که میخواستم اینکارو بکنم این حرفا رو بزنم 
ولی الان دیگه نمیخوام نمیخواستم 
بهر حال اینی که شد انتخاب من نبود خواست من نبود 
روزی که من خواستم به هزار و یک دلیل منطقی و غیر منطقی نشد 
اون موقع فکر کردم یه همزمانی که میخواد راه درست رو بهم نشون بده 
الان ولی نمیدونم چیه 
بهر حال 
اتفاق افتاد و دیگه کاریش نمیشه کرد 

باید بشینم و ببینم چند درصد از اینهایی که میگه رو انجام میده 
هرچند حس ام از همین الان میگه یه نقشه ای پشتش هست حالا اینکه چیه نمیدونم 

جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۹۲

زندگی رو به سقوط من

حالم خوب نیست 
من بیست و نه سالمه 
هنوز هیچی ندارم 
کارم رو که تازه پیدا کردم باید دوباره بگردم چون مدیرش یه احمق عوضی که هر روز اعصابم رو خرد میکنه 

هیچ کس تو زندگیم نیست هیچ کس دوستم نداشته 
دوست پسر سابقم دوستم نداشت 
هزار تا دلیل دارم واسه اش 

یادم نمیاد کِی دوست داشته شدم 
همه زندگیشون سر و سامون داره تکلیفشون معلومه 
یکی بلاخره تو زندگیشون هست که حالا یا قراره ازدواج کنن یا نمیدونم هر چی 

من اصل موضوع رو ندارم 
این دوست پسر سابق هم اگه الان ازم بپرسن باهاش ازدواج میکردی یا نه جوابی نداشتم بدم 
دوستش داشتم ولی ازدواج نمیدونم 

منم میخوام زندگیم سر و سامون داشته باشه تکلیفم معلوم باشه 
ازین خواستگار های رنگ وارنگ هم تا دلت بخواد هست ولی همه اشون یه ایرادی دارن 
دوستشون ندارم حتا نمیخوام باهاشون حرف بزنم 

همیشه وقتی جوون تر بودم در باره آینده ام فکر میکردم 
میخواستم 28 سالگیم ازدواج کنم 
سی و دو سالگیم اولین بچه ام به دنیا بیاد سی و پنچ سالگی دومیش 
شوهرم رو دوست داشته باشم همه زندگیم باشه 
کنارش زندگی کنم و با هم زندگیمون رو بسازیم 
اینکه پ.ول دار باشه یا نه برام مهم نبود مهم نیست وقتی کسی رو دوست داشته باشی کنارش خوشبختی و اینکه اونم دوستت داشته باشه 

الان هیچی به هیچی 
عصبی میشم 
حرص میخورم 
قسمت بزرگیش تقصیر خودمه 
ولی قسمت دیگه اش تقصیر آدم های دیگه است که دوستم نداشتن 
اومدن موندن دوستم نداشتن ولی بازم موندن 
وقتم تموم شده 
خودم میدونم از یه سنی به بعد تنها تر میشی 
فرصت هات کمتر میشه 

خسته ام این زندگی به چه دردی میخوره 

کاشکی میشد حداقل یه بچه داشته باشم دلم رو خوش میکردم به اون 

پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۲

همزمانی

چه همزمانی 
دست های آلوده 
سینما سپیده 

یادته یه بار برام خوندی دست های آلوده رو از پشت تلفن 

و فیلم آیینه های روبرو که با هم رفتیم سینما سپیده لحظه آخر خودتو رسوندی 

دیگه نیستی حالا واسه کی میخونیش؟
با کی میری سینما ؟

یکشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۲

ندارد

حالم خوش نیست هم جسمی هم روحی 
فکر میکردم تابستون که بشه همه چی درست میشه 
حالم خوب میشه زندگی میکنم خوشجال خواهم بود دوست داشته خواهم شد 
نشد نشد که نشد 
پانزده روز از تابستون هم گذشت همون جایی ایستادم که بودم 
شاید حتا بشه گفت عقب گرد کردم 
اون قلبه که یه عالمه شمشیر ازش رد شده بود 
اون دختره که دست و پاش بسته بود چشماش بسته بود 
همون فال تاروت 
حوصله هیچی رو ندارم 
بزرگ ترین شوق زندگیم هم الان برام بی اهمیت شده 
حتا کلاس سه شنبه ها هم حالم رو خوب نمیکنه از پارسیفال و داستانش بدم میاد 
از همه اونهایی که فکر میکردم هستن ولی نیستن 
بود و نبود من برای کی مهمه کی اهمیت میده 
بجز مامانم و خواهرم که غصه میخورن دیگه واسه هیچ کی مهم نیست باشم یا نباشم 
فردا هم فقط میخوام بخوابم تا ابد میخوام بخوابم 
حالم از خودم بهم میخوره که امروز بخاطر یه فونت مسخره که گرد باشه یا گوشه دار اجازه دادم سرزنشم کنن 
از خودم بدم میاد

روز جهانی بوسه مسخره است 
اینم تیر خلاص واسه من 
یادم نمیاد آخرین بار کِی بوسیده شدم 

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۲

کوتاه کوتاه

رفتم موهامو کوتاه کردم 
و راستشو بگم 
دوست دارم انگیزه ای داشته باشم که دیگه کوتاهشون نکنم 
شاید مردی که موهامو نوازش کنه دلیل خوبی باشه بزارم بلند بشن 

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۲

این روزا

اول از همه اینکه مبین نت خیلی خر است 
ایرانسل بهتر بود 

بعد اینکه رفتم سر کار البته آش دهن سوزی نیست ولی از خونه موندن بهتره 
فک کن من عادت دارم همیشه دورم پر آدم باشه هفته پیش فقط خودم بودم و خودم تو شرکت 

لاک زرشکی زدم فردا میخوام خردلی و سفید بپوشم 

دیروز از دم یه آرایشگاه مردونه رد شدم زد به سرم برم موهامو ازین مدل بینگولی ها بزنم اونم آرایشگاه مردونه 
هر چند اگه اون مدلی بزنم تو خونه رام نمیدن 

بابام چندین بار بصورت نرم و نازک اضحان کرده که موهامو چرا کوتاه کردم و بزارم بلند بشه 
نمیشه جواب بدم 
((وقتی مردی وجود نداره که موهاتو نوازش کنه کوتاه یا بلند بودنش مهم نیست ))
هفته دیگه میرم دوباره کوتاه میکنمشون 

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۲

هی راه میرم زمزمه میکنم



و من ترک میکنم شب را و روز را و همواره و هنوز را 

هی راه میرم زمزمه میکنم 

دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۲

واکنش ها

سوالی که مطرحه 
من میخوام این تابلو (همون پازل) رو بزنم وسط پذیرایی واکنش بابام چی میتونه باشه نسبت بهش ؟
حتا واکنش مامانم ؟
دقیقا جایی قراره زده بشه که تو مرکز دید همه هست 

سندرم افسردگی پیش از تولد 2

دوستم زنگ زده 
میدونه من نزدیک تولدم میشه یهو سندرم افسردگی قبل تولد  میگیرم 
نمیدونم بحث چی شد گفتم هیچی نگو چون نمیخوام امسال افسرده بشم واسه تولدم 
یک ساعت صغرا کبرا بافته که سن جوونی رو ببر بالا و به خودت بگو تا 35 سالگی هنوز جوونم و میتونم جوونی کنم 
مشکل من سن جوونی نیست مشکلم اون برداشتی و انتظاریه که دیگران ازم دارن که یه کاری که میکنم بهم یاد آوری میکنن سنت انقد شده 

سندرم افسردگی پیش از تولد 1

دیروز انقلاب بودم دم دانشگاه تو کتاب فروشیا 
این دختر پسر ها رو میدیدم دانشجو بودن همه جوون بودن از نظر من همه بچه بودن فنچول بودن 
دلم گرفت یه لحظه حس کردم پیر شدم دیگه جوون نیستم 
خاک بر سرم که دوباره انقد هله هوله خوردم چاق شدم 
اصن جنبه ندارم وزنم بیاد پایین 
شده بودم 53 سر ده روز نشده دوباره شدم 56 
خدا چرا منو شکمو آفریدی خو 
اه عصبانیم از دست خودم 
این همه ورزش کردم پیاده روی کردم پدر پاهام رو در آوردم 
دو روز خودمو ول کردم برگشتم سر جای اول

اگه بدونه میکشدم 

موزیک امروز

خانم / آقا که آهنگ خوشحالم سیاوش رو شر کردی (وسط استیریم گمش کردم)
ازت ممنونم این همون موزیکی که این روزا لازمش دارم 

زرد طلایی تی تی

انگشتر گوشواره گردنبند 
النگو 
این زرد طلایی هایی که تی تی تازه آورده هوش از سرم برده 
مخصوصا یه مدل النگوش که مکعبی است 
میخوام 
النگو مکعبی 34 تومن 
گوشواره پیچ پیچی 19 تومن 
انگشتر 19 تومن 
گردنبند هنوز مدلشو انتخاب نکردم 

یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۲

لازانیا خونه خودم

بلاخره لازانیا درست کردم 
شاید واسه شما بی معنی باشه ولی واسه من یه معنی خاص داره 
این اولین لازانیایی که بعد از سال ها درست کردم برای اولین بار توی خونه خودم 

پ.ن ژله بلوبری و شربت توت فرنگی هر دو دست ساز خودم 

شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۲

پازل بوسه


واسه پازل ِ انقد ذوق دارم که نگو 
 باید زودتر تامین بودجه کنم 
عالی بود 2500 تیکه 
107*70 سانتی متر 
فکر کن بشینم دونه دونه درستش کنم 
:)

خونم تابلو دار میشه 
هم طرحش اونیه که میخوام هر اینکه پازلِ 
فقط یکم گرونه 75 هزار تومن 

مربا بده بابا !

دارم واسه اولین بار تو عمرم مربا میپزم 
هر پنج دقیقه یکبار زنگ میزنم از مامانم میپرسم 
:)
مربا توت فرنگی تازه شکرشم مامانم ریخته 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۲

هیچ کس دوستم نداره

هیچ کس دوستم نداره
هیچ کی نیست
تنهای تنها شدم

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۲

الان چهار ماهه بیکارم

یه چیزی از صبح رو مغزمه سال 89 آخرین حقوق دریافتی من 850 هزار تومن بود 

خاک بر سرم با این شانسی که دارم خاک 

یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۲

من غیر دوست داشتنی هستم ؟

من غیر دوست داشتنی هستم ؟

من

من دوست داشته شدن میخوام 
تو دوستم نداری 

من در حال حاضر به هر دلیلی شکننده و حساس و زود رنجم نیاز به مراقبت دارم یکی که مواظبم باشه و بهم اطمینان بده که دنیا جای امنیه و همه چی درست میشه بهم بگه من خوبم من به درد بخورم من مشکل ندارم  اما تو اون آدم نیستی نمیخوای باشی 

امشب تلفن زنگ خورد

از اولش تا آخرش فقط زر زر گریه کردم 

سینما بریم

دلم میخواد برف روی کاج ها رو باهم میدیدیم 

نارنجی ویرانگر

امروز نشستم با حوصله آرایش کردم لباس خوشگل پوشیدم کفش نارنجی هام لاک نارنجی شال نارنجی 

ولی استاد فهمید خوب نیستم با تمام نارنجی هام 
تو نفهمیدی