چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۰

ته ته دلم میخوام بیاد دنبالم

بچه ام دو ساله شد
اگه راستشو بخوای دارم خودمو باهاش دار میزنم

تشریف بردن  گم  الان آنتن نمیده نمیدونم کجاست اما عصر قم بود خدا پدر ایرانسل رو بیامرزه این مکان یابو فعال کرد 
همین که میدونم کجاست آروم میشم خودم میدونم آرامش پوشالیه اما از هیچی بهتره وگرنه دیونه میشدم
سعی میکنم چیزی یادم نیاد صورتش صداش دست هاش کلمه هایی که میگفت دیروز پسرخالم یک کلمه گفت پرت شدم توی خاطراتم هرچند که خاطره هاش شیرین بوده میترسم یادم بیاد خر شم بهش زنگ بزنم اولین باره 10 روز مقاومت کردم دیگه نمیخوام به هر حال اون میخواست اول تابستون تمومش کنیم حالا من سه ما زودتر تموم کردم اون که براش مهم نیست نه پریشون میشه نه دلش برام تنگ میشه نه جای خالیمو  حس میکنه 
حرف های این اواخرم که مرور میکنم میبینم حرف نبودن بوده من به اون وابسته بودم من اونو دوست داشتم من همیشه رابطه رو حفظ میکردم کوتاه میومدم اون فقط لطف میکرد و بود بی هیچ سعی ای
ته ته دلم میخوام بیاد دنبالم میدونم احتمالش صفر مطلقه اون نمیاد

سه‌شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۰

پیشنهاد بی شرمانه که منو به فکر من انداخت

امروز عصر احساس کردم آزاد شدم رها شدم توی چند ثانیه کوتاه متحول شد و
چند ساعتیه دارم بهش فکر میکنم از شوق رهایی خوابم نمیبره همه چی دود شد
رفت هوا با یه نیروی جدید روزمو شروع میکنم من باید با تمام وجودم بخوام
تا اتفاق بیافته تا جایی که بتونم می خوام با عقلم سبک سنگین کنم و کمتر
بزارم دلم انتخاب کنه امسال باید به زندگیم یه سر و سامونی بدم و از
بلاتکلیفی خودمو خلاص کنم باید هدف درست رو پیدا کنم
*آقایی که امروز عصر سر ولیعصر غافل گیرمون کردی و یکم ترسوندیم هنوز
شمارت رو سیو دارم دمت گرم باعث شدی به خودم بیام

جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۰

خبری نیست

امروزم خبری نشد ازش مریض شدم تمام تنم درد میکنه رفتم دکتر آمپول زدم
اما هنوز حالم بده فردا باید برم دنبال یه کار اداری
عید لوسیه

پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۹۰

خاطراتو فراموش میکنم مو به مو شو برو با یه کس دیگه ای روبرو شو

دلم براش تنگ شده روزهای خوبی باهاش داشتم خاطره های قشنگی دارم دلم براش
تنگ شده کاشکی زندگیم یه مدل دیگه بود کاشکی م یه جور دیگه رفتار می کرد
کاشکی دوستم داشت هر چند یه روزهایی بوده که دوستم داشت شایدم یه خبری
ازش بشه تا آخر عید هنوز فرصت هست هنوز نگفتم تموم شده

چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۰

اینم از عیدی سال نو من

ازش دل سرد شدم
چند ساعت به سال تحویل مونده اتفاق افتاد
پرسیدم کجاست و جواب نداد میدونستم حوالی شمرون است و در حال حرکت یک
ساعت بعد از اینکه کلی اس زدم و زنگ زدم نوشت خواب بوده و الان داره میره
آرایشگاه میدونستم داره دروغ میگه نوشتم الان هم پولشو داره هم وقتشو
بازم دروغ گفت
ساعت نزدیک ۱۱باز ازش پرسیدم و گفتم میدونم شمرون بوده گفت با بچه ها
رفته بوده عشق و حال و این گناه نیست از این کلمه بچه ها متنفرم چون
منظور از بچه ها دختر هاست یعنی با دختر بوده خلاصه کلی گریه کردم عذر
خواهی هم کرد بخاطر دروغش اما برای من بی فایده بود
رفتم سراغ عکس انداختن با سفره هفت سین و آماده شدن واسه سال تحویل و
کارهایی که واسه سال نو باید انجام بدم ساعت ۴اومدم توی اتاقم و دیدم
دقیق لحظه تحویل سال برام اس زده و نوشته قربونت برم و تبریک سال نو من
قرار بود لحظه سال تحویل بهش اس بزنم اما با کاری که کرد دل و دماغ
نداشتم مثلا خواسته از دلم در بیاره دلم باهاش صاف نیست دیگه قبولش ندارم
دیگه نمی تونم باورش کنم ازش دل سرد شدم به خدا گفتم اگه دوستم داره یه
کاری باید انجام بده نشون بده وتا سیزده بدر وقت داره بعد از اون اگه
کاری نکرد تمومش میکنم دیگه نه بهش اعتماد دارم نه باورش دارم نه حوصله
اشو دارم

یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۹

اهداف سال جديد

1. بايد 57 کيلو بشم و ناهار نوشابه نخورم
2.اون گردنبند و آويز مسي حلقه اي رو بخرم
3. يه خونه جداگانه داشته باشم
4. يه دوچرخه بخرم
5. کوه رفتن رو شروع کنم
6. به زندگي احساسيم سر و سامون بدم
7. جلسه برم
8. کمتر ولخرجي کنم يکم پس انداز کنم
9. تکليفم در مورد کارم رو مشخص کنم
10. يه چند تا دوست به درد بخور
11. دانشگاه
12.

شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۹

انگار پسره دوستم داره

بايد سعي کنم برام عادي باشه بهش فکر نکنم
نسبت بهش ري اکشن نشون ندم
تفاوتي برام نداشته باشه با بقيه

دم عيدي

براي سفره هفت سين يه تنگ آبي خوشگل خريدم يه جفت شمع آبي و يه آينه آبس فقط جا شمعي که ميخواستم پيدا نکردم
يه سنبل هم بايد امروز و فردا بخرم تکميل ميشه

رفتم اپيلاسيون يه مشکلي پيش اومد نشد يکشنبه صبح بهم وقت داده از کاراي دقيقه نود بدم مياد

پنج روزه باهاش هيچ تماسي نداشتم از چهارشنبه سوري که اس دادم ديدم جواب نداد
بالاخره بايد معلوم بشه من کجاي اين زندگي هستم يا خبري ازش ميشه خودش زنگ ميزنه يا هيچي فقط سال تحويل يه اس ميزنم تبريک ميگم

از وقتي اومده يک کلمه با من حرف نزده فقط گوشي تلفن دستشه با صداي بلند زر  ميزنه
بايد کارت ملي مياورده نياورده وظيفه خودش بوده نه من به من ميگه تو شناسنامه همرات نيست آخه من چرا بايد بي جهت شناسنامه ام توي کيفم باشه ؟ الان بي خبر رفته بيرون به درک



پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۹

عيدي . سردرد . صغر سن

1. سرم درد ميکنه سر گيجه دارم صبح يادم رفت قرصم رو بخورم
همکارم يه استامينوفن بهم داده ميگه خارجيه

چند روزه ميگه بايد به من عيدي بدي هرچي ميگم من به سن عيدي دادن نرسيدم گوش نميده حالا گرو کشي کرده ميگه اگه سرت تا يه ربع ديگه خوب شد بايد بهم عيدي بدي

2. خاله ام اومده پيشم يه عالمه سوغاتي گرفتم و قراره روزهاي عالي داشته باشيم

3. ميخوام برم خونمون الان همه تعطيل شدن جمع شدن خونه داره بهشون خوش ميگذره من بايد کار کنم

4.چرا حقوق نميدن ؟

سه‌شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۹

امروز روز خوبيه خيلي خوب

از صبح که بيدار شدم حالم بهتره شده يعني سر درد ندارم سر گيجه ندارم ديدم تار نيست ميتونم بدون ناراحتي نوشته هاي دور و نزديک رو بخونم موقع راه رفتن تعادل دارم بدنم درد نميکنه خوابالود نيستم
بله مهمه واسه آدمي که ده روزه همه اين مشکلات رو داره امروز صبح که بيدار ميشه ميبينه مشکلش بر طرف شده مهمه
صبح به راحتي تاکسي گيرم اومد و به موقع رسيدم سر کارم
آرايشمو کردم
صبحانه خوردم (دوبار يه بار خونه يه بار شرکت )
کارهاي امروزم رو انجام دادم و دارم انجام ميدم
عصر زودتر ميرم خونه
شب شايد برم خونه خالم مهموني

امروز روز خوبيه

اما از نظر يه نفر من از صبح بد اخلاقم و عصباني (آره از دست اون آدم بخصوص )

دوشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۹

دم در

به افتخار راننده آژانس هاي مهربون و با اعصاب توي اين ترافيک روز برفي

مخصوصا اگه جوون باشن

پنجشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۹

سال گذشته در چنين روزهايي ....

همکارم ميگه پارسال اين موقع کلي شور و شوق داشته و يه عالمه حوصله داشته الان نه
دارم فکر ميکنم من پارسال اين موقع چي کار ميکردم چه حالي داشتم
چيزي يادم نميومد جز اينکه پارسال قرار بود جابه جا بشيم بريم يه جاي ديگه قرار بود کارم عوض بشه با مهندس تازه آشنا شده بودم از بد قولي ها و سر ساعت نيومدنش حرص ميخوردم سر خريد گوشي موبايلم باهاش لج کردم تنها رفتم خريدم و به روم آورد مه ناراحت شده از دستم

بزار برم وبلاگم رو بخونم ببينم چه خبر بوده
امروز مريضم سرما خوردم و دستگاه گوارشم بهم ريخته از معده درد به خودم ميپيچم و زمين رو گاز ميگيرم
رابطه ام با مهندس به تعادل رسيده امروز و فردا ميبينمش پليورش رو که تموم شده بهش ميدم
ميخواستم فردا باهاش برم کوه اما بد جوري مريض شدم نميشه ميميرم
ميخوام برم خونمون مامانم مواظبم باشه برام سوپ درست کنه لوسم کنن
*رفتم ديدم دقيقا پارسال اين موقع حالم بد بوده مريض بودم همين درد رو داشتم عجيبا غريبا  که دقيق مريض ميشم همون دوغ درماني بوده

سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۹

Depo Medrol

دپو مدرول یا همون دپو یه استروئید بلند اثر که بیشتر برای درد مفاصل استفاده میشه و بصورت تزریق داخل مفصل یا ضایعات استفاده میشه
تزریق هم بصورت هر 14 تا 28 روز یکباره بسته به شدت مشکل

*برای آقای توی مترو که زنگ زد به یه دکتر بی شعور(متاسفم ولی این دکتر واقعا همین طور بود که نوشتم ) و ازش پرسید دپو برام نوشتی  زانوم درد میکنه چطوری باید بزنم و اون احمق گفت هفته ای یه دونه
چون استروئید و تعادل هیپوفیز هیپو تالاموس رو بهم میزنه باید کم استفاده بشه و در ضمن اثر دارو تا 28 روز بعد از هر تزریق توی بدن موندگاره

دپو مدرول 40 میلی گرمی محصول شرکت فایزر و سینگل دوز

اطلاعات بیشتر

دوشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۹

چون کاری نکردی خوب نیستم

دیشب قرار بود بیاد ببرش
نیومد گفت کار داشته نتونسته
دو شب بود نخوابیده بودم سر درد داشتم و بی حوصله بودم دیشب باهاش حرف زدم اونی که توی دلم بود گفتم گفتم چون کاری نکردی حالم خوب نیست گفت آهان یعنی اگه قرار گذاشته بودم نمیومدم یا یک ماه میرفتم نمی دیدمت حالت خوب میشد
گفتم که منظورم این نبوده خیالم راحت شد  آخرشم گفت برو بگیر بخواب فکر و خیال هم نکن بخواب

سه‌شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۹

جذبه

ديروز داشتم بعد از عمري واسه خودم چرخ ميخوردم پيام داد
سلام احوال پرسي و سوال از روزگار و چيکار ميکني و راضي هستي و ....
اين آدم نميدونم چي داره که نميشه خيلي نزديکش رفت سالهاست باهم رفت و آمد کرديم از هر فاميلي بيشتر ميبينمش باباش رفيق جون جوني بابامه خودش خوب با بابام رفاقت ميکنه مردونه اما من باهاش غريبه ام يعني نذاشتم نزديک بشه
  ديروز از پيغام دادنش تعجب کردم از طرز فکرش خوشم مياد هرچند يه وقت هايي ميزنه خاکي
يه آدم در سطح خودم تنها پسر دور و برم که از هر نظر در سطح خودمه با همون دغدغه ها و فکر ها و تفريح ها
از هر نظر مورد خوبيه برام
فقط يه مشکلي هست
من از بدنش خوشم نمياد
توي موقعيت هاي مختلف با لباس هاي مختلف ديدمش کنار دريا حتي لخت
بدنش پر و کمي گوشتالو است چاق نيست اما لاغر هم نيست مردونس و  قدش هم قد منه البته يه هوا بلندتر اما من کفش بپوشم هم قد ميشيم
از نظر بدني بهش کششي ندارم از نظر فکري  همونيه که ميخوام