دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

سست عنصر هستم

نتونستم مقاومت کنم
زنگ زدم
و صدامو نشنید و اون زنگ زد
من زنگ زدم sms زدیم صحبت کردیم
گفتم میخوام ببینمش گفت میگه

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

پرنده هر جا که میری به یاد من باش اون سر دنیا که میری به یاد من باش

دلم برات تنگ شده
کجایی ؟
دارم دیونه میشم
میدونم باید صبر کنم و مقاومت نشون بدم اما خسته شدم دلم داره میترکه

بر میگردی ؟
می خوامت نمی خوام از دستت بدم

بر گرد
صدام کن
می خوامت
دارم دیونه میشم

شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹

مخشوشم

یه هو دلم گرفت تا همین الان خوب بودم و داشتم برنامه هامو مرتب میکردم به کار و زندگیم میرسیدم

کی امتحاناش شروع میشه ؟
اگر دوباره ببینمش چطور رفتار خواهم کرد ؟
علاقه ای به دیدنش دارم ؟

بهش عادت کردم ؟

روزی میشه که دوباره کسی رو دوست داشته باشم ؟

باهاش چه کنم ؟بزارم دور دور بشه ؟
حساب و کتاب ندیدنش از دستم در رفته ؟برای اون مهمه ؟اصلا بهش فکر میکنه که چند روزه ندیده ؟
یه بار یادمه اعتراض میکرد که دو هفته است ندیده و کلافه بود اینبار چطور ؟

الان هم کلافه است یا اینکه یه نفر و داره که جای نبودن منو براش پر کرده ؟

سه‌شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

کفش و کیف لحن صدام

دلم گرفته دلم برای تو گرفته
امروز تنها توی اون خیابون قدم زدم یادت میاد همیشه به یه دلیل خاص که من بعد ها فهمیدم میگفتی به جای اصلی از فرعی بریم
یادت میاد اون اوایل رفتیم باهم کجا پیتزا خوردیم همون موقع که من حالم بد شده بود از حرف تو و تو هی میپرسیدی چم شده تا آخر سر گفتم میدونم یه روزی دلم رو میشکنی
که تو با چه لذتی پیتزا میخوردی و من با چه لذتی غرق دیدن تو شده بودم و هیچی نخوردم توی شکمو همه رو خوردی 
کفش و کیف خریدنم که اصلا جریان دوستی ما از سر همین کفش خریدن من شروع شد
یادت میاد کفشم  کیفم  که تو برام چونه زدی

امروز فکر کردم کم کم داری کم رنگ میشی من نمیخوام اما دست من نیست
لحن صدات هرچی فکر میکنم کمتر یادم میاد
چرا نمیتونم چشمامو ببندم و صدای تو بپیچه توی گوشم
راه رفتنت
دست هات که هنوزم چقدر دوستشون دارم
تمام امروز و این روزها
دارم بهت فکر میکنم تجسمت میکنم از جاهایی رد میشم که با تو رد شدم
دلتنگت میشم بیشتر از همیشه
دیشب اخر شب نزدیک صبح تو خواب بودی برات نوشتم خوندیشون ؟چی فکر کردی ؟

بی  ذوق امروز که ازت پرسیدم لحن صدای من یادت هست گفتی آره اما بعدش که پرسیدم چطوریه
دوبار پشت سر هم گفتی مسخره است
دلم شکست هزار تیکه شد
نوشتم مرسی لازم نیست دوبار بگی من دوبار گریه نمیکنم
آخه میدونی چیه من تمام لحظه هارو بغض دارم و اشکم سرازیره

نوشتم که میدونم از دیدنم خوشحال نمیشی و شنیدن صدامو دوست نداری
چرا یکم مهربون نمیشی فقط زخم میزنی ؟
مستانه ولم کن تورو قران
برای همیشه ؟
نمیدونم حوصله ندارم

 sms نزن
لعنت به این اخلاق گندت

دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

متولد شدم

امروز دقیقا بیست و شش سال و یک دقیقه از عمرم میگذره

دوست دارم بدونم امسال کی اول میشه اونی که میخوام اصلا یادش مونده ؟بعید میدونم

پارسال که یه عزیزی فوت کرد و زد تو کاسه کوزه تولدم امسال ببینم چی میشه میگن تا سه نشه بازی نشه فعلا دوتاش رفته خدا سومی رو به خیر بگذرونه

*بعله دوسال گذشته روز تولدم به گند کشیده شده

 کی اول از همه بهم تبریک میگه ؟

**6:49 صبح آقای کاف (باور نکردنیه )
9:16 صبح دوست و همکار جدید
9:32 صبح دوست صمیمیم
11:55 صبح خواهر جان برای بار دوم

اونی که میخوام هنوز پیداش نشده یادش نیست

***
بازم دیگران با زنگ یا sms تبریک گفتن همکارام دوستام پسر خاله دختر خاله اما اونی که میخوام هیچ خبری ازش نیست که نیست

****
من عقیده دارم تولد هر کس مهمترین روز توی دنیا برای اون فرده
همچنان تبریک ها ادامه داره گویا  یه عده پیشواز رفتن یه عده سر موعد بودن یه عده هم جا مندن آقا قبول تشکر از همگی

یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۹

پیشواز


شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

به تو هم میگن دوست ؟خانه دوست همین نزدیک است

توی یک شهر زندگی میکنیم
توی یک شهر و یک منطقه کار میکنیم با فاصله نیم ساعت از هم
فاصله محل زندگیمون از هم فقط یک ساعت شایدم کمتره
اما
.
.
.
.
.
.
.
.
سه هفته است همدیگرو ندیدیم و تو حتی سعیتم نمیکنی واسه دیدن من
اونوقت بهت میگم میخوای من نباشم یا چی میشه من نباشم میگی نه یکم صبر کن الان کار دارم خیلی کار دارم درست میشه و جمعه هم میری دانشگاه

باور کنم ؟

دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹

غم در دل من به قدر عالمه

چی میشد یکم مهربون میشدی ؟

یکشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۹

پسر سوم .من ایستک دوست ندارم

خدا میشه یه چیزی رو از ته دل ازت بخوام
بزار همین پسره روزهای دیگه هم بیاد من از اون ... خوشم نمیاد بیچاره آدم بدی نیست اما منو یاد کسی میندازه که خاطره خوبی ازش ندارم و اذیتم میکنه
این پسره از جنس خودمه هم سنمه حرفایی که میگه انگار از زبون خودم بوده
مدام صحبت میکنه باهاش راحتم احساس نمیکنم توی یه شرایط سختم هر چیزی بخوام میگم و اونم با حرف هاش سرم رو گرم میکنه مودب وقت شناسه تر و تمیزه
نمیزاره توی خودم غرق بشم
بزار همین باشه خدایا خواهش میکنم
از وقتی گفتن آقای ... میاد غم دنیا گرفتم حوصله اش رو ندارم ازش خوشم نمیاد حرف هاش برام جالب نیست باهاش راحت نیستم موذبم

نخواستی نخواستی

نشد نخواست نخواستی
گفتم بعد از کارم میام پیشت میبینمت موقع برگشت باهم میاییم خونه
گفتی نه دیر میشه
اما دروغ بود دیر نشد چون همون ساعت همیشگی اومدی و منم اگر میخواستی میتونستم بیام پیشت

نوشتی که میری هیئت
متنفرم از اون هیئت رفتنت وقتی که من ازت راضی نیستم وقتی منو ازار دادی میری هیئت چیکار؟ خدا گفته من از حق خودم میگذرم اما از حق بندم نمیگذرم
تو به من ظلم میکنی بنظرت بری هیئت خدا این رو فراموش میکنه فراموش میکنه دلی رو که شکوندی اشکی رو که باعثش تو بودی ؟

آخر هفته ات رو نمیخوام امروز میخواستمت تا کنارم باشی تا بتونم صحبت کنم و بگم دردی رو که توی دلم نشسته
فردا تورو میخوام که تنها نباشم و ذهنم رو افکار تاریک پر نکنه که هم صحبتی داشته باشم و از آرزو هام بگم که به غم ها فکر نکنم
آخر هفته ات ارزونی همون هایی که بقیه روزهاتو از من گرفتن
کار کار کار انقدر کار میکنی که به کجا برسی؟ من تنها آدمی دور و برت بودمو هستم که دوستت داشتم و اخلاق های گندت رو به روت نمی یاوردم کاشکی اینو میفهمیدی و کمی مهربان میشدی
دورت یه پیله بزرگ بکش از کار و توی اون پیله خودت رو پیر کن و همیشه تنها باش
هنوزم تا فردا مهلت داری
اگر خودت خواستی و دیدمت که هیچ
اگر نه کاری بهت ندارم خسته ام کردی

بی وقت دلم برات تنگ شده برای دیدنت و کنارت بودن

دلم برای دیدنت تنگ شده
دلم برای با تو بودن تنگ شده
دلم برای خود خود تو تنگ شده
گفتی ا س ا م ا س نزنم نزدم
گفتی کار داری مزاحم نشدم اما دلم برات تنگ شده
آخرین بار کی دیدمت یادم نیست
فقط یادمه گفتی من اونقدر بد اخلاقم که هیچ انگیزه ای برات نیمزارم که بیای پیشم
نفهمیدی که من اون روز تمام بدنم میلرزید و مرگ رو تجربهه کردم چون فکر کردم دیگه هرگز نمیبینمت نفهمیدی اونقدر ترسیده بودم که همه توانم از دست رفته بود نفهمیدی نبودی ببینی که چطور میلرزیدم و حتی نمیتونستم سر پا به ایستم نفهمیدی که همه قدرتم رو توی دستام جمع کرده بودم که گوشیمو نگه دارم و برای بار 41 بهت زنگ بزنم
تو این ها رو ندیدی نفهمیدی درکم نکردی فقط دیدی که رنگ پریده که نمیتونم حتی به زور لبخند بزنم تازه اون یکم انرژیم رو هم با حرف هایی که زدی ازم گرفتی
دو هفته
تا دوشنبه شاید بشه دیدت من امیدوارم و دعا میکنم
یکم مهربون باش یکم

*یک هفته ای میشه که وقتی صداش میکنم نمیگه جانم هیچ جوابی نمیده