پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۰

از کار و زندگی افتادیم سه ساعت حرف زدیم

امروز به نسبت بهترم
از نظر روحی البته بهترم از نظر جسمی که اوضاع بدتر شده 
شب بهش اس زدم و صداش کردم عادت دارم سلام اینها نه فقط اسمشو صدا میکنم و جواب میده و بقیه حرفام 
گفت من از تو بدترم از تو داغون ترم زار میزدم اشک میریختم 
زنگ زدم بهش 3 ساعت و 43 دقیقه صحبت کردیم خالی  شدم از در و دیوار و آسمون و ریسمون هر چی بگی حرف زدیم 
از کار و زندگی افتادیم اما آروم شدیم هر دو 
الان بهترم به شدت کسری خواب دارم سرم درد میکنه حالت تهوع دارم سر گیجه دارم اما حالم بهتره
بهش گفتم تنها کسیه که تو زندگیم دارم  شایدم فقط فکر میکنم که دارم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر