چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۰

اینم از عیدی سال نو من

ازش دل سرد شدم
چند ساعت به سال تحویل مونده اتفاق افتاد
پرسیدم کجاست و جواب نداد میدونستم حوالی شمرون است و در حال حرکت یک
ساعت بعد از اینکه کلی اس زدم و زنگ زدم نوشت خواب بوده و الان داره میره
آرایشگاه میدونستم داره دروغ میگه نوشتم الان هم پولشو داره هم وقتشو
بازم دروغ گفت
ساعت نزدیک ۱۱باز ازش پرسیدم و گفتم میدونم شمرون بوده گفت با بچه ها
رفته بوده عشق و حال و این گناه نیست از این کلمه بچه ها متنفرم چون
منظور از بچه ها دختر هاست یعنی با دختر بوده خلاصه کلی گریه کردم عذر
خواهی هم کرد بخاطر دروغش اما برای من بی فایده بود
رفتم سراغ عکس انداختن با سفره هفت سین و آماده شدن واسه سال تحویل و
کارهایی که واسه سال نو باید انجام بدم ساعت ۴اومدم توی اتاقم و دیدم
دقیق لحظه تحویل سال برام اس زده و نوشته قربونت برم و تبریک سال نو من
قرار بود لحظه سال تحویل بهش اس بزنم اما با کاری که کرد دل و دماغ
نداشتم مثلا خواسته از دلم در بیاره دلم باهاش صاف نیست دیگه قبولش ندارم
دیگه نمی تونم باورش کنم ازش دل سرد شدم به خدا گفتم اگه دوستم داره یه
کاری باید انجام بده نشون بده وتا سیزده بدر وقت داره بعد از اون اگه
کاری نکرد تمومش میکنم دیگه نه بهش اعتماد دارم نه باورش دارم نه حوصله
اشو دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر