شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۹

دم عيدي

براي سفره هفت سين يه تنگ آبي خوشگل خريدم يه جفت شمع آبي و يه آينه آبس فقط جا شمعي که ميخواستم پيدا نکردم
يه سنبل هم بايد امروز و فردا بخرم تکميل ميشه

رفتم اپيلاسيون يه مشکلي پيش اومد نشد يکشنبه صبح بهم وقت داده از کاراي دقيقه نود بدم مياد

پنج روزه باهاش هيچ تماسي نداشتم از چهارشنبه سوري که اس دادم ديدم جواب نداد
بالاخره بايد معلوم بشه من کجاي اين زندگي هستم يا خبري ازش ميشه خودش زنگ ميزنه يا هيچي فقط سال تحويل يه اس ميزنم تبريک ميگم

از وقتي اومده يک کلمه با من حرف نزده فقط گوشي تلفن دستشه با صداي بلند زر  ميزنه
بايد کارت ملي مياورده نياورده وظيفه خودش بوده نه من به من ميگه تو شناسنامه همرات نيست آخه من چرا بايد بي جهت شناسنامه ام توي کيفم باشه ؟ الان بي خبر رفته بيرون به درک



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر