سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۰

کیبورد پر از لک اشکِ

زندگیم شده یه حفره بزرگ تو خالی و سیاه 
آره ببین چه لبخند قشنگی میزنم نگاه کن قهقه میزنم ببین 
من فقط دارم نقشی که تو ازم خواستی رو بازی میکنم 
صبح که بیدار میشم صورتمو میشورم این ماسکو میزنم تا شب بعد میرم خونه صورتمو میشورم در اتقمو میبندم میشم خودم خود خودم دیگه نقشی که بهبم دادی بازی نمیکنم 
میشینم ذل میزنم به لپ تاپ هی تصویر های روزهای قبل میاد تو سرم هی یادم میاد چه گندی زدم به خوشی هام 
دلم برات تنگ میشه خب 
من قبول کردم اما دل دیگه گاهی چیزی رو میخوا که  میدونه دیگه نیست 

رو لپ تاپم پر از لکه های اشکِ
نزاری بری توی این جهنم تنهام بزاری باشه؟ من همون نقشی که خواستی بازی میکنم فقط تو نرو 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر