پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

آناکارنیناو هزار و یک فکر

داره آناکارنینا نشون میده حیف که نمیدونستم و از اول ندیدم
دارم بهش فکر میکنم به اینکه بار اولی که کتابشو خوندم شوکه شدم تا چند روز توی سرم بود و ولم نمیکرد کم حرف شده بودم تمام مدت به این زن و زندگیش فکر میکردم
الانم یه دفعه پرتم کرد به همون موقع اون روزها هنوز بچه بودم هیچ مردی به طور دقیق و واقعی توی زندگیم نیومده بود آزاد بودم کسی انتظاری ازم نداشت دل واپسی نداشتم نگرانی نداشتم
قلب زخمی نداشتم روحم سالم بود

یه جا خوندم جسارت اولین بوسه
چه جمله ای نمیدونم یه عالمه فکر آورد توی سرم
دوستش ندارم دیگه اولین بوسه عمرم رو دوست ندارمبا اینکه دقیق و کامل و بی نقص توی سرم ضبط شده
اولین بوسه با این ادم رو میخوام و دوستش دارم بین خودمون بمونه یادم نیست کجا و کی بود اما دوستش دارم 

باید این فیلم رو پیدا کنم از اول ببینم

عشق مادری
مادرها چه فداکاری هایی که برای بچه هاشون نمیکنن مادرهای نسل ما بخاطر بچه هاشون بیشترین سختی رو کشیدن
منم چنین مادری میشم ؟
یا من خودخواه تر از این خواهم بود که بخاطر بچه ام از خودم بگذرم گاهی میترسم

چرا انا کارنینا این کارو کرد چرا به یه بچه دیگه با این مرد جدید که دوستش داشت فکر نکرد چرا نذاشت زمان بگذره و با عشق زندگی کنه چرا خودشو توی این زندگی جدید غرق نکرد
چرا بیشتر مردها اینقدر پست هستن که برای نگه داشتن زنی که دیگه دوستشون نداره حاضرن به هر وسیله ای متوسل بشن حتی بچه اشون
اگه زنتو دوست داری مرد باش و قبول کن که زنت بدون تو شاد و خوشحال باشه با یه ادم دیگه
اگرم دوستش نداری بزار بره و آزادش کن میخوایش چیکار توهم زندگیتو دوباره شروع کن
از زجر دادنشچه لذتی میبری؟ بیمار روانی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر