پنجشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۹

میان عشق و وظیفه

ترجیح داد منو به ... ترجیح داد
احساس میکنم منو فروخته احساس میکنم براش اهمیتی نداشتم احساسم رو درک نکرده چند بار به روش های مختلف گفتم اما جدی نگرفت فقط وقتی خودش دلش بخواد
حتما یکی دیگه رو داره  که به خواسته من اهمیتی نمیده
دلم براش خیلی تنگ شده بود تمام این مدت همه لحظه ها به فکرش بودم
توقع داشتم وقتی بهش زنگ زدم سریع بخواد که ببینه منو اما گفت کار داره و قطع کرد من حتی قبل از رفتنم هم دلتنگش بودم دلم میخواست وقتی رسیدم ببینمش 
یعنی نفهمیده چقدر دل تنگشم یا شایدم براش مهم نیست ؟
همه فرصت هارو سوزوند اگر می خواست میتونست
حتی یه بار حتی یه بارم نگفت دلش تنگ میشه یا حرکتی انجام بده که بفهمم دلش تنگ شده انگار اصلا نبودنم براش بی معنی بود
واسش فرقی نداشت من ایران هستم یا نیستم براش فرقی نداشت ازش به اندازه یه کشور دور شدم
بهش گفتم که ازش ناراحتم ازش عصبانیم ازش دلخورم حتی به خودش زحمت نداد بپرسه چرا
شب قدر میگن شبی که سرنوشت یک سال آدم رو مینویسن
حتما دلش نخواسته من توی سرنوشت یک سال آیندش باشم یا شایدم فکر کرده اگر من باشم سرنوشتش خراب میشه
ازش متنفرمیشم با این فکر ها و عقایدش وقتی اینجوری باهام رفتار میکنه 

۱ نظر:

  1. سلام
    میتونید به صورت دستی فید رو وارد گوگل‌ریدر کنید .

    همچنین میتونید این لینک رو بزنید .

    http://fusion.google.com/add?feedurl=http://feeds2.feedburner.com/papyon

    اگه این رو بزنید فیلتر نیست ...

    پاسخحذف