پنجشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۹

مواظب چشمات باش

می خوامت دلم برات تنگ شده
دیروز خیلی ترسیده بودم
حق با تو بود نباید میترسیدم چون اتفاقی نیافتاده بود اما من ترسیدم چون بطور اتفاقی هر دو با هم یکباره پیش اومدن
دیروز یکم اذیتت کردم  بهت حس تعلیق دادم
اونموقع که اس زدم میدونستم آخر ماجرا رو اما میخواستم ببینم تو چه عکس العملی نشون میدی
عصر که صحبت کردیم
که گفتم زنگ بزنم
دلم برات تنگ شده
میدونم داری میجنگی با خودت

بیخیال
مواظب چشمات بودی ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر