چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸

روز سه شنبه 18 اسفند دکتر. شهر کتاب . باهاتم

1- آقا چه خبره ؟زنگ زدم کتاب فروشی یه کتابو که فقط همون جا داره برام بیارن خود کتابه 2000 تومن پولش هست اونوقت 3500 تومن پول پیک باید بدم براش مسخره است
2-به خودم جایزه دادم و رفتم شهر کتاب کلی کتاب قشنگ که دنبالش بودم خریدم تمام لیستم رو آقای مهربون کتاب دار بالا پایین کرد و اونایی که داشت خریدم خیلی مزه داد بی هوا آخه من اصلا واسه خرید کتاب اونم در این حجم برنامه ای نداشتم
3- مدت هاست دنبال یه سر رسید مثل مال امسالم میگردم آخه با همه فرق داره و اندازه اش هم مناسبه در نهایت یکی از آقایون کتاب فروش بهم میگه اونی که دنبالش میگردی ورشکست شده و دیگه از اون مدل چاپ نمیشه خنده ام گرفت میگه باور کن خانم راست میگم ورشکست شد
4-دیروز یک عدد آقای دکتر همراه ما شد و هی چپ رفت راست اومد این دکتر بودنش رو به رخ کشید منم که کلا نسبت به پزشکان عزیز یکم خوشم نمیاد روی اعصابم بود
5-کلی ازمان تعریف کرد هرچند من جدی نمیگیرم اما جالب بود این حجم از تعریف در یک مدت زمان کوتاه تازشم میگه گونه هات طبیعیه ؟آخه مرد حسابی من اگر به عمل باشه اول میرم بینیم رو عمل میکنم نه اینکه گونه بزارم جناب دکتر
م ام ور ت ج س س به تو چه که من چقدر کتاب خریدم و چقدر طول کشید دوست دارم اصلا
6-شب به غلط کردن افتادم و تا صبح گریه کردم هر چند گفت که اشکالی نداره و درکم کرد ولی دل خودم اروم نشد
یه کار بدی کردم و بهش آسیب رسوندم میدونم که براش مهمه حتی اگر هیچ وقت به روم نیاره اما توی ذهنش یه جایی یه حفره عمیق و تاریک درست شده
(حوصله اتو دارم گیر نده به خدا هستم باهات )
7-من: عادت دارم سریع تصمیم بگیرم و کارو یکسره کنم
او:پس چرا ایندفعه سریع تصمیم نمیگیری؟
من:چون خودم تنها نیستم یه آدم دیگه هم در این مورد وجود داره و به اون باید خوب فکر کنم
او: یک هیچ به نفع تو این خیلی مهمه

*یه چیزی کشف کردم انگار این هجدهمین روز هر ماه یه اتفاق جدید قراره برامون بی افته همش شده هجدهم

** این ADSL ما بود میگفتم بعد از چندین ماه بلاخره درست شد و قابل استفاده فقط اینکه به اسم ما شد به کام دیگران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر