شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

گردش علمی

دیروز بعد از اون گردش حسابی با یه واقعیت روبرو شدم
از من کوچیکتره
رفتارش اصلا اینو نشون نمیده حتی قیافه اش هم اینو نشون نمیده
اعتقاد مذهبیش بیشتر از اونی هست که فکر میکردم
دلیل اینکه سیگار نمیکشه . م ش رو ب نمیخوره هم همینه

از لحظه ای که فهمیدم دارم بهش فکر میکنم
نمی خوام ولش کنم

به خودش که نگفتم اما اون بیشتر انتظاراتی رو که من از یه دوست دارم داره
شیطون و شلوغه
اهل ریسک کردنه و بی پرواست
نترسه
راحته
قویه
صورت قشنگی داره
پا به پام میاد
مواظبمه
حمایتم میکنه
ناراحتیمو زود متوجه میشه
باهاش جاهای جدید رو تجربه میکنم
حرف های جدید کار های جدید

نگرانم بهش وابسته بشم اما اون نخواد ادامه بده
دیروز یه بلایی سرش آوردم خیلی اذیت شد خودمم گریه ام گرفت
البته همش هم چیز های خوب نیست
اذیتم هم میکنه مخصوصا بد قولی هاش و دیر کردنش
ظاهرا قراره ما دو روز همدیگرو نبینیم امروز اون کار داره فردا من

۱ نظر:

  1. حکایتی عشقی بی شین بی قاف بی نقطه!!
    همیشه همین جوریه!!! همیشه برای همه
    ترس وابستگی نگرانی...

    پاسخحذف