سه‌شنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۸

دل دیونه دل کوچولو .خدا عاقبتشو به خیر کنه


حالم خوب نیست حال عمومیم خوب نیست هم مریضم هم فکرم مشغوله و مشکل اینجاست که نمیدونم دقیقا دارم به چی فکر میکنم فقط اینکه خوب نیستم
دیروز خودمو آزاد گذاشتم هر کاری خواستم کردم هر حرفی دوست داشتم زدم خودمو زدم به رگ بی عاری بی هیچ هدفی هر چه پیش اومد خوش اومد اما الان گرفته ام
دلم میخواد فقط یه گوشه بشینم و کسی کاری به کارم نداشته باشه یه پیله بکشم دور خودم و تنهای تنها باشم شاید باید فکر کنم
الان بهم زنگ زد و یه فال خوب برام خوند ولی من بی حوصله تر از اینها هستم
ناهار رسید قطع کرد ناهار رو هم نتونستم کامل و خوب بخورم بی اشتها شدم
طفلکی با چه علاقه ای زنگ میزنه
احساس میکنم کار بدی کردم از خودم راضی نیستم شاید زیاده روی کردم
دلم یه شعر میخواد یه اهنگ خوب و آرامش بخش
برام میخونی؟
میدونی که یکی از آرزوهام بوده که برام بخونن و تو چه قشنگ این آرزو رو بر آورده کردی
بی هوا برام خوندی و خودتم ندونستی که چی بهم هدیه دادی

شاید تو راست بگی شاید تو همون اجابت دعام باشی  شاید از طرف اون اومدی
شاید من احمق دارم دوباره دل میبازم
گفتی انگار سال هاست منو میشناسی
به هدف زدی من هم انگار سال هاست تو رو میشناسم

۳ نظر:

  1. مردان مریخی زنان ونوسی اسم کتاب اسنت گلم

    پاسخحذف
  2. به مریم :
    مرسی عزیزم الان باید برم صد در صد این کتابو تا دیر نشده بخونم

    به بد بوی:
    نه من فقط بلدم خودمو اذیت کنم اون جاش امنه

    پاسخحذف