دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

ساختمان مقابلم تویی

امروز جایی نشسته ام که پنجره اش روبه آسمون باز میشه یه بارون نم نم هم داره میاد سر دیوار بوروم هم چندتا قمری هی میرن هی میان
درد
از اینجا ساختمونی که اون توش هست و کار میکنه معلومه کاشکی میشد بهش اینو بگم کاش میذاشت بگم که چه احساسی بهش دارم برام چیه
کاش کمی نرم تر بود کاش خود س ا ن س و ر ی نمیکرد و میذاشت منم راحت باشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر