جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۸

مشهد رضا

میگن آقا طلبیده
من که طلبیدنی نمیبینم وقتی فقط کافیه بری و چند تابلیط بخری این من هستم که تعیین میکنم
حالا بزار دلشون خوش باشه
داریم میریم پیش رضا پارسال که اونجا بودم چیزی خواستم که الان میدونم اون خواستن چقدر به درد نخور بوده و بهش احتیاجی نداشتم واسه همین بهم ندادن امسال نمیدونم چی ازش بخوام
دوست دارم فقط برم زیر اون سقف بلند آینه کاری و روی اون فرش های بی نظیرو چشم هامو ببندم و احساس کنم چقدر خوشبختم
چقدر آزادم چقدر آرامش دارم و این قدرت رو دارم که دنیا توی مشتم باشه
که خودم هستم فقط برای خودم هستم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر