روشنایی خانه
مستانه و زندگی
سهشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۸
پیاده رو
چقدر دلم واسه این خیابون ها و قدم زدن توش تنگ شده بود
واسه ویترین مغازه هاش واسه خوراکیاش واسه فالوده
(فکرشو کن توی این هوای سرد هوس فالوده کردم یخ میزنم )
حیف امروز هم که اومدم سوار ماشین بودم و نمیشد قدم زد
دفعه دیگه شایدم با تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر