دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۸

دوچرخه سواری

دیروز بر حسب یه اتفاق سوار دوچرخه شدم مدت ها بود که سوار نشده بودم شاید سالها

خوب بود مزه داد هرچند میترسیدم بی افتم ولی کیف کردم

زینش برای من خیلی بالا بود و به سختی سوار شدم موقع پیاده شدن هم تقریبا افتادم توی بغل آقایی که همراهیم میکرد (خوش به حالش شد )

طفلکی خودشم ترسیده بود میترسید بخورم زمین وبال گردنش بشم
توقع نداشت پیشنهادشو برای دوچرخه سوار شدن قبول کنم من اما پر رو تر از این حرفام
وسوسه قوی بود و من عاشق هیجان

روز قشنگی بود مرسی آقای ر. ح تو باعث شدی یه روز که میتونست پر از بغض و ناراحتی باشه برام به یه روز قشنگ تبدیل بشه

متاسقفم که امیدتو نا امید میکنم و هیچ وقت بهت زنگ نمی زنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر