اون میدونه من الان چه حال بدی دارم ولی براش مهم نیست و میخواد بیشتر ازارم بده
همش یاد اون روز می افتم که تو ماشین الف نشسته بودیم من صندلی عقب نشسته بودم
بغض کرده بودم بخاطر اینکه سین پیاده شده بود و دعوا شده بود و همه چی بهم ریخته بود و به اس ام اس منم جواب نداده بود
دستش رو آورد گذاشت رو پام و نوازش کرد یعنی آروم باش یعنی همه چی درست میشه
الان کجاست که ببینه دارم غصه میخورم بغض کردم و گریه میکنم الان که میدونه حالم افتضاحه و فقط خودش میتونه حالم رو خوب کنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر