دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۱

اسم تو رو واسه یکی دیگه میگفتم

دلم براش تنگ شده دیشب اصلا نتونستم بخوابم 
یه جور فوبیا داشتم 
و داشتم فکر میکردم جا میشه ؟
صبح رفتم دنبال کارهای عقب افتاده و ظهر اومدم خونه خوابم برد تا 6 
یه خواب دیدم که بهم ریختم کرد 
خواب دیدم دوست پسر سابق اومده خونه قدیمی و من از بودنش راضی نبودم و چندبار توی خواب به اسم دوست الان صداش زدم نمیدونم از عمد یا ناخواسته میدونستم اسمش این نیست ولی صداش میکردم بعد هم در آخر خواب از پنجره مجبورش کردم بره بیرون 

دلم براش خیلی تنگ شده امروز رفته بود با دوستش یه جایی و باهاش حرف زدم و راهنمایی کردم نمیدونم اون داستان چی شد 

میخوامش 
ولی دارم فکر میکنم آیا ازدواج با این آدم درسته ؟ میتونه خواسته های منو برآورده کنه و همسر مناسبی برام باشه ؟
گاهی شک میکنم و میگم نه نمیتونه 
بخاطر همون خِسَتی که توی محبت کردن داره بعد میگم خو شرط رو براش همین میزارم که یک ماه اونجوری که من میخوام رفتار کنه ببینم میشه یا نه 

فردا میرم جایی و بعد در مورد همه چی فکر میکنم و تصمیم میگیرم 

پ.ن ظرف های بلور سبز میخوام برای هفت سین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر