شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۰

من به حال دل گریه میکنم دل به حال من خنده میکند

تمام شد
بیدار شدم خودمو توی آینه نگاه کردم نشناختم
دو تا نیم داریره سیاه و عمیق زیر چشمام افتاده صورتم بی روح مثل مرده هاست

هر بار چشمام رو بستم یه دره دیدم
دیدم بالای یه دره ایستادم زیر پاهام رو دارم نگاه میکنم و هر لحظه آماده سقوطم
خواب
دیشب بدنم از خستگی به من غالب شد و خوابم برد اما امروز چی امشب چی ؟
فردا شب چطور بخوابم ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر