سه‌شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۰

از سر تا پا همه سمع و بصر شدم شدی

1-بهش که رسیدم چند قدم مونده از سر تا پا نگاهم کرد ندیده بودم اینطور نگاهم کنه و راضی به نظر رسید
دستمو پیچیدم به دستش و همقدم شدیم
دوشب خوابشو دیدم خواب یه عالمه برف و میدونم خواب برف دیدن توی هوای گرم و غیر از فصل زمستان خوب نیست

گفتم میرم با یه گروه کوه یه جوری شد چند ثانیه کوتاه مکث کرد مکثی که من میدونم معنیش چیه
دلم براش تنگ شده بود خوابشم که دیده بودم  یه سوال پرسید ، جوابی که بهش دادم یه جواب کلی بود نتونستم بگم تو با همه دنیا فرق داری دستت رو که میگیرم کنارت که میشینم باهات راه که میرم همه حس های دنیا در من جمع میشه و نمیتنم دل بکنم ازت دیگه اون آدمی که برای همه هستم نیستم

2-نگاهش نمیکنم نمیتونم امروز سعی کردم وقتی حرف میزنه به صورتش نگاه کنم و تونستم اما ری اکشنی که دیدم باز باعث شد چشم ازش بگیرم
انگار اونم به نگاه نکردنم عادت کرده وقتی نگاهش کردم زل زد به من و با تعجب نگاه کرد
سعی کردم خونسرد باشم و ادامه بدم

3-نشسته بودیم توی تاکسی یه ب ام دابلیو از کنارمون رد شد و صندلی هاش به شدت جلب توجه میکرد مبله بود
گفت ببین
گفتم تو هم یه روزی میخری مهندس
گفت شاید 10 سال دیگه
نگفتم میخوام باشم و ببینم و بزنم به پهلوت و بگم یادته یه روز توی کوچه پس کوچه های قیطریه 10 سال پیش گفتم یه روز تو هم میخریش مهندس
میخوام باشم اون روز حتما باید باشم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر