شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

بهم خوش گذشت ؟کي ميدونه ؟بستگي داره از کجا نگاه کني بهش

از اول تا اخر حسابي رقصيدم همه مدل رقصي تمام مدت لبخند زدم خنديدم و کلي شوخي کرديم تيکه گفتيم و دسته جمعي خنديديم
يه غذاي خوشمزه با اشتها خوردم
کلي خوش گذروندم تمام مدت خوش اخلاق بودم و با همه گفتم و خنديدم از همه دلبري کردم حتي به عموي پير عروس لبخند هاي خوشگل زدم

اما
از نگاهش فرار کردم نتونستم يک لحظه هم توي چشمش نگاه کنم
گاهي نگاهش رو حس کردم نگاه علامت سوالش رو که انگار ميخواست با چشم تاييدش کنم
بگم خوشحالم واقعا خوشحالم

نه
چندين بار براشون کل کشيدم بهشون تبريک گفتم و آرزوي خوشبختي کردم مجلشون رو گرم کردم

نه نتونستم حتي يک لحظه به چشماش نگاه کنم از نگاهش فرار کردم واون فهميد
نتونستم هيچ حرفي بزنم جز تبريک گفتن
براش متاسفم براي اتنخاب نامتناسبش براي  اينکه زنش در شان خودش نيست براي اينکه با همين حرکت غلط همه زندگيش رو از دست داد اون از همين الان يه بازندس
و بدبختيش اينکه خودش هم احساس ميکنه

آخر شب موقع خواب بين آدم ها محاصره شدم گريه داشتم حتي نميتونستم گريه کنم
چون حوصله توضيح دادن دليل گريه رو نداشتم در ضمن نمي خواستم کسي فکر کنه بخاطر اون گريه ميکنم
نه من خودخواه تر از اين هستم بخاطر اون که زندگيشو خودش خراب کرد گريه کنم
من فقط نگران آينده خودم بودم و دلتنگ کسي.کسي که  اگه اون لحظه باهاش حرف ميزدم حالم خوب ميشد اون ميدونه دردم کجاست چيزي که بقيه نميدونن

خوش گذشت ؟
نميدونم
من ميخواستمش يه زماني توي زندگيم اما همون موقع هم نميخواستم باهاش ازدواج کنم
ميدونم ميدونستم به درد من نميخوره به درد زندگي  من نميخوره
زندگي باهاش دست و پامو ميبست و بال پروازم رو ميچيد
برام عزيز بود عزيز هست اما نه براي زندگيم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر