جمعه، آبان ۰۷، ۱۳۸۹

باشه گريه نکن هر موقع که تو بخواي هر چي که تو بخواي فقط گريه نکن

اقايون حاضر درواگن يکي مونده به آخر صبح ساعت 9
که همچين با تعجب نگاه ميکردين
صبح کله سحر شوهرم منو نزده بود از در خونه بندازه بيرون
اين چشم هاي قرمز پف دار و صورت گريه دار و تن لرزون که نميتونست سر پا وايسته
مال دلتنگي ديشب بود و گريه هاي بي پايان تنهايي و شب نخوابيدن هاي چند روزه

 ميدونم تاحالا تجربه اش نکردين واستون تعجب آوره

*خب مرض داري پيشنهاد بي خود ميدي حرف بيخود ميزني   بعد که بهت زنگ ميزنم ميگي باشه هر وقت تو بخواي هر چي تو بخواي خب همون لحظه همينو ميگفتي که من خيالم راحت باشه و اينجوري نشينم گريه کنم
تو که اونقدر دوستم داري  که آتيشت ميزنن وقتي صداي گريه امو ميشنوي
نکن اينکارا رو نزن اين حرفارو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر