چهارشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۹

دفتر کوچک دوست داشتنی

میبینم که دیشب خودت اس زدی و حال و احوال کردی
ببینم دیگه چیکار میکنی فکر کنم آخرین بار که صحبت کردیم خواسته هامو و مواضع ام رو بهت گفتم این گوی و این میدان
امروزم دیدم زود اومدم خونه حوصله ام سر رفته بهت زنگ زدم بریم بیرون
نمیدونم گوشیت واقعا اشغال بود یا ریجکت کردی به هر حال من یکبار بیشتر تماس نمیگیرم
الانم خونه ام بیرون نمیرم گرمه تنهام پول همم ندارم
کارهای زیادی هست که انجام بدم 
یه کتاب تازه دارم بخونم
چند تا فیلم جدید دارم ببینم
حساب کتاب های سر کارم رو انجام بدم
یه دفتر کوچولو خریدم مثل اونی که میخواستم نیست اما خوبه
میخوام بنویسم از تو هنوز شروع نکردم
نمیخوام به سرنوشت اون یکی دفتر کوچولو دچاربشه میخوام دوستش بدارم
میخوام یه خاطره خوب باشی برام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر