یکشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۹

آبت نبود نونت نبود سر 24 سالگی زن گرفتنت چی بود

دونستن یه مسئله یه چیزه  با اون مسئله روبرو بشی یه چیز دیگه خیلی باهم فرق دارن 
مدت هاست میدونم همه دارن راجع بهش حرف میزنن نظر میدن هر کس نظری داره من تا امروز هیچ نظری نداشتم
تا امروز که اومد و کنارم نشست و یه لحظه فقط یه لحظه بود که واقعیت وجودیش مثل یه پتک سنگین خورد توی سرم
میخواستم بهش بگم موهات چقدر بلند شده موهای بلند اصلا بهت نمیاد ریشتو چرا نزدی هپلی شدی
اما نتونستم به خودم گفتم به تو چه لابد دختره اینطوری دوست داره لابد جمعه که میخواد بره خواستگاری قبلش میره اصلاح میکنه و اصلا به تو چه فضول اون داره زن میگیره
میخواستم بگم عطرت خیلی ملایم و معرکه است بلاخره خریدیش همونیه که باهم رفتیم و انتخاب کردی اما گفتی بعدا میگیری
توی دلم :نه این اون نیست اینو حتما با اون دختره رفته و انتخاب کرده براش شایدم هدیه باشه از طرف اون
احساس کردم بیگانه ام احساس کردم بیگانه است
دور شدم دور شده
نمیدونم چی میشه نمیدونم این عضو جدید که قراره به خانواده اضافه بشه چطور دختریه
از این ها که دماغشو سر بالا میگیره و میخواد مالک تمام  کمال شوهرش باشه و سر هر حرفی هر حرکتی بخواد هزار مدل اداو اطفار بریزه و زندگی رو به کام او تلخ کنه ؟هی بخواد بگه با فلان دختر خالت حرف نزن فلان دختر خالت چرا اینو گفت واسه چی اومد اینجا نشست توی گوشت چی گفت........
یا نه
درک میکنه که ما به اندازه تمام عمرمون باهم بودیم همیشه و همه حال توی سر و کله هم زدیم و از سر و کول هم بالا رفتیم
باهم هزار و یک مدل شوخی پیدا و پنهان داریم
لحظه های بیشماری رو کنار هم بودیم شاد و غمگین تلخ و شیرین
اون نمیتونه با اومدنش پا بزاره روی یه عمر باهم بودن ساعت ها و لحظه های مشترک
تا حالا تجربه اش نکردم تجربه اینکه یه نفر از گرد راه برسه و شریک اجباری این لحظه ها باشه
نتونستم باهاش در این مورد حرف بزنم حتی نتونستم باهاش سر زن گرفتنش شوخی کنم و سر به سرش بزارم مثل قدیم که همیشه میگفتم تو زن بگیری ال میشه بل میشه نتونستم نمیتونم
اگه بر عکس بود یعنی من شوهر میکردم میدونم چیکار میکرد
میشد رفیق فابریک شوهرم دوست صمیمیش و حسابی باهاش قاطی میشد و زیر وبم همه فک و فامیل رو براش میگفت که شوهر مستانه احساس ناراحتی نکنه توی جمع و هی بخواد به مستانه سخت بگیره بخاطر من اینکار رو میکرد میکنه
من چه میکنم ؟
سعیمو میکنم با زنش دوست بشم صمیمی نه اما معمولی به شرطی که گه بازی در نیاره وگرنه دمار از روزگارش در میارم
بدبختی میدونه چیه این دختره مال جاییه که من یه تجربه بد از یه دختر مال همون جا دارم و اینم توی رفتارم بی تاثیر نیست من نسبت به دختر های اون منطقه آلرژی دارم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر