سه‌شنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۸

مرگ آرزوها

مرد
امروز تن بی جون و خشکش روی زمین افتاده بود
منتظر به دنیا اومدن بچه هات بودیم براشون کلی نقشه ریخته بودیم
حالا فایدش چیه دیگه هرگز به دنیا نمیان

مرغ عشق م ا د ه اامروز کف قفس افتاده بود کنارش روی زمین دو تا ت خ م افتاده بود
معلوم نیست چرا مرده
دلم گرفته بهش عادت کرده بودم
جفتش رو هم بابا برد از خونه نمی دونم کجا سوال نکردم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر