یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۸

شباهت بر باد رفته من و تو

برای بار نمیدونم چندم دارم برباد رفته رو میخونم مثل مزه مزه کردن یه خوراکی خوشمزه است که دوست داری طعمش نرم نرم بره زیر زبونت
هرچی بیشتر میخونم و فکر میکنم میبینم تو همون طور منو میخوای که کارکتر اشلی ویلکز اسکارلت رو میخواست و منم با همون لجبازی تورو میخوام
و این که میدونم به درد هم نمی خوریم
نمیدونم من واقعیت رو میدونم اما راه درست رفتار کردن رو نمیدونم من بلد نیستم تورو فقط دوست داشته باشم و برام یه دوست خوب باشی من فقط بلدم عاشقت باشم و با تمام رگ و پی ام تورو بخوام
بعضی وقتا فکر میکنم اگر یکی از همین روزا خبر برسه که تو کسی رو داری که میخواییش و قرار ازدواج و اینها من چه عکس العملی نشون میدم چطور میشه برام (میدونم دختری توی زندگیت نخواهد آمد مگر برای زندگی و ازدواج)
دل راست گو بهم میگه تو تا وقتی من ازدواج نکنم محاله با یکی دیگه ازدواج کنی
یعنی یا خودت ازم خواستگاری میکنی یا منتظر میشینی من از کس دیگه ای خوشم بیاد و دست از سر تو بردارم و برم با یکی دیگه تا تو هم آزاد بشیو ازدواج کنی
اما اینو نمی خوام
کار من و تو به کجا میرسه ؟ هزار بار از خودم میپرسم
من تورو میخوام تو هم مینو میخوای اما میترسی یعنی باید هولت داد تا بیای جلو
ومن با شناختی که از خودم دارم و میدونم از همسرم چه توقعی خواهم داشت میدونم تو به دردم نمی خوری و اینکه اگر با تو بخوام زندگی کنم باید از یه قسمت از خودم ازوجودم از آرزو هام بگذرم برای همیشه
این قیمت با تو بودنه و اون وقت نمیدونم توی اون زندگی بازم خواهم تونست شاد و خوشحال باشم و ازبا تو بودن تو لذت ببرم خواهم تونست خوشبختی رو بدست بیارم و لذت ببرم و شاد باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟
دیشب خواب دیدم خواب تو رو که رفته بودیم کنار دریا و آب دریا زلال زلال بود اونقدر شفاف که سنگ های کفش رومیشد دید
تو خوابیده بودی یه جایی و من آروم از کنارت گذشتم تا بیدار نشی و رفتم لباس بپوشم و برم توی آب دریا شنا کنم و به این فکر میکردم حالا که با هم هستیم تو چرا بیدار نمیشی تا از کنار هم بودن لذت ببریم و این دریای قشنگ رونگاه کنیم و اینطور فکر کردم که تو چقدر خونسردی و بی احساس

بعد نوشت :امروز روز تولدت بود 17 آبان
شک نکن که من دختر خوبی هستم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر