یکشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۸

شوخی تکراری

عشق سال های وبا رو تموم کردم اما اخر های کتاب چیزی خوندم که یکم ذهنم رو درگیر کرده
من عین این کلمات رو جایی بجز این کتاب خوندم یعنی توی یه کتاب دیگه همین شوخی رو خوندم اما یادم نمیاد کجا بوده فقط یادم هست پایان اون شوخی با این یکی فرق داشت

وقتی دنبال چیزی توی ذهنم میگردم تا پیداش نکنم آروم نمیشه ذهنم چرا یادم نمیاد کجا بوده


((انگشت اشاره خود را در رنگ فرو برد و روی ش ر م گ ا ه زن زیبا شکل یک پیکان را کشید که نوکش روبه پایین بود و روی ش ک م زن نیز این جمله را نوشت :
این پیشی ملوس مال من است
همان شب زن بدون اینکه ان نوشته را بیاد بیاورد در برابر شوهر خود قرار گرفت شوهر او به روی خود نیاورد و کلمه ای حرف نزد به دستشویی رفت و تیغ ریش تراشی را آورد و در حالی که زن مشغول پوشیدن لباس شب بود سر اورا گوش تا گوش برید ))


اون کتابی که یادم نیست چی بود آخرش زن وقتی میفهمه سعی میکنه اون رنگ رو پاک کنه و موفق میشه و شوهرش نمی فهمه

*الان که به کتاب رجوع کردم دیدم آخر های کتاب هم نیست صفحه 310 هست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر