یکشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۸

آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی

یه روز خیلی قشنگ کنارتون داشتم که هنوز مزه اش زیر زبونم هست

یه روز رو قرار با هم باشیم دونفری تهنا منتظرشم زودی بیاد کنجکاوم ببینم چیکار میکنی و چی میگی
اون روز یکم بی حوصله به نظر میومدی و سعی میکردی دور باشی اما وقتی کنارم نشستی یا اونقدر نزدیک مماس بهم ایستادی
گرم گرم بودی

و اون تیکه پسر بچه دست فروش مرکه بود حیف که تو توی دنیای خودت غرق بودی اولش

کلی حرف دارم بهت بگم

تا چهارشنبه عصر یه عالمه مونده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر