سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۸

آغوش امن

به خودم شک کردم باز بهم ریختم فکر میکردم این همونه اما الان میبینم نیست

دلم ارامش یه عشق واقعی رو میخواد یه عشق بی قید و شرط

ندارمش هر بار مطمئن شدم که هست ازم گریخت

اشکام میان بی اختیار و سریع
برای تویی که همه زندگیم رو به پات ریختم و با بیرحمی همه رو گرفتی و ریختی دور

برای تو هم که فکر کردم میتونم بهت تکیه کنم و همراهم باشی اما نیستی جا خالی دادی

و تو برای تویی که چشمم به راه موندم تا بیای دوباره و بگی سلام

کجای زندگیم غلطه؟

چون مثل دختر های دیگه تظاهر نمی کنم و راحت حرف دلم رو میزنم اینطور شده؟

اگه منم مثل هزاران نفر دیگه هی دلمو قایم میکردم و احساسم رو نمی گفتم و فقط واسه خودم نگه میداشتم الان یه زندگیه دیگه داشتم ؟

چرا اونی که نسبت بهتون بی احساس تره واستون عزیز تر میشه ؟
اونی که خودش رو بیشتر مخفی میکنه و نا پیدا تره بیشتر جذبش میشین ؟
انگار هرچی بیشتر عشق بهتون میدن کمتر مورد عشق قرار میگیرن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر