چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۲

تموم شد انقد ساده و بدون جنگیدن پذیرفت

تموم شد ساعت حدود 12.40 نیمه شب 
تمومش کردم 
رفته بود خونه دوستش فوتبال ببینه و شب هم قرار بود اونجا بمونه مامانش چون این همه سال میشناخت اجازه داده بود 
گفتم فردا ای وجود نداره هر حرفی داری امشب بگو 
گفت نمیفهمه چی داره میگه و خوابه 
گفتم مشکل خودشه همون طور که اون بارها گفت مشکل خودمه 
دهنشو باز کرد که حتما توی این چند روزه سر و کله کسی پیدا شده و گفتم دهنشو ببنده و حق نداره بهم تهمت بزنه گفتم حتا انقد واسش مهم نیشت که بخواد براش بجنگه و دفاع کنه گفت آره امشب نمیتونه براش بجنگه 
گفت به حرفم خوب گوش کن یا فردا راجع بهش حرف میزنیم یا هیچ وقت 
گفتم دیگه هیچ وقت نمیخوام دربارش حرف بزنم خدافظ 
تموم شد به همین سادگی یعنی حتی نخواست دفاع کنه فرصت بخواد هیچی هیچ کاری نکرد 
احساس میکنم عمرم روو هدر دادم دل به کی بستم واسه کی اینهمه غصه خوردم اینهمه با خودم جنگیدم اینهمه مایه گذاشتم از زندگیم از خودم 
واسه کی واسه چی ؟
خوابش براش از من مهم تر بود 

(تو در جایگاهی نیستی که بخوای اشتباهات منو بگی )این جمله رو ظهر گفت 
و قطعا ونظورش این بوده که تو اصلن در هیچ جایگاهی نیستی با رفتاری که امشب کرد 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر