دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۱

خیلی غصه خوردم امشب

1- صبح که بیدار شدم زنگ زدم به اون جوجه وکیله سر دووند منو 
میدونستم همین طور میشه 
بره به جهنم حوصله اینو ندارم بمونه تا بعد سیزده 
حسابشو دوباره میرسم 

2- زنگ زدم آرایشگاه وقتم رو چک کردم نمیدونم چرا ولی شک کردم نکنه وقتم دوشنبه باشه
رفتم و زود رسیدم و موهامو دوباره کوتاه کردم (کون لق تو که موی بلند دوست داری و موهای کوتاهم زد تو ذوقت ) خیلی قشنگ شد
خانمه ازم پرسید رنگ موهام چه رنگیه جوابی نداشتم بدم
نمیشد بگم خودم رنگ هارو قاطی میکنم اونم به میزان عشقی و دلبخواه و خودم هم تا وقتی رنگ رو نشستم از سرم نمیدونم چه رنگی میشه اسم هم نداره :)

3- میخواستم سنبل و ماهی بخرم فعلا نخریدم  یه جا بود 12 تومن یه جا 7 تومن 
باید میرفتم از خودپرداز پول میگرفتم خیلی شلوغ بود حوصله نداشتم اومدم خونه 

4- از موهای کوتاهم عکس انداختم 
به درک میخواستی زنگ بزنی تا بهت بگم موهامو کوتاه کردم بعدا نگی خورد تو ذوقم 

5- عصری رفتیم با خواهرم خرید 
امسال اولین عیدی است که حقوق بگیر شده و بصورت سورپرایز برام عیدی خرید 
جفتی از خجالت خودمون در اومدیم 

6- هر سال برای مامان و بابام و خواهرم عیدی میخریدم 
امسال به دلایلی نتونستم 
اونها درکم میکنن 
ولی این باعث نمیشه از آدمی که باعث شد این اتفاق بیافته بگذرم  
یه روزی یه جایی باید همین حالی رو که من این روزا داشتم بچشه و رنجش رو درک کنه 

7- جاتون خالی شام مورد علاقه ام رو خوردم 
امروز رژیم تعطیل بود 

8- یکم سر به سر دوست پسر خواهرم گذاشتم و ولی در عوض کمکش کردم خواهرم رو سورپرایز کنه 
براش عیدی خریده بود 

از اینجا بود که غصه  خوردنم شروع شد 


9- میخواستم بخوابم فردا زود باید بیدارشم با مامانم بریم بهشت زهرا 
خوابم نبرد هی فکر کردم و بیشتر غصه دار شدم 

مدام یه جمله تو سرم زنگ میزنه

یعنی حتا پنج دقیقه هم واسه من وقت نداشت امشب؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر