دوشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۰

سهم من از زندگی چی بود که اونم بهبم ندادی ؟

مگه من چی خواستم هان؟
چی خواستم ازت که انقدر گرون اومد بهت ؟
یه نفرو خواستم که دوستم داشته باشه که بهم محبت کنه بشه همه زندگیم که دوستش داشته باشم 
که بهش دل ببندم که کنارم آرامش داشته باشه که من کنارت آرامش داشته باشم 
که دلم وقتی تو هستی جایی نره که دلت وقتی من هستم جایی نره 
من باورت کردم 
بهت ایمان آوردم 
گفتم این خودشه این همونیه که منتظرش بودم 

رفتی 
رفتی وقتی فکر میکردم همه چی درست شده 
وقتی که خنده هام از ته دل شده بود 
غمگین نبودم 
دوباره بعد از مدت ها یه نفرو باور کرده بودم 

به عشقت رسیدی؟
الان آرومی؟
الان خوشی؟
الان به همه اون چیزایی که میگفتی با من نداری رسیدی؟
اگه جوابت آره است 
باشه بزار اینجوری فکر کنم که حداقل یکی از ما دو تا اوضاعش خوبه روبه راه 

دارم دروغ میگم 
به خودم به اطرافیانم 
نع من خوب نیستم خوب نبودم دیگه خوب نمیشم 

تو آخرین تیر ترکش بودی 
معنی اینو خوب میفهمی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر