سه‌شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۹

از مسافرت اومدم جاتون خالي

اين پليور هنوز تموم نشده قول شرف دادم تا 20ام تموم بشه


يه رج ميبافم بعد اجازه دارم يه دوتا آيتم بخونم

شايد اينطوري زودتر تموم بشه

اين ريدر هم مارو از زندگي انداخته
 
*روز خوبي رو با مهندس داشتم دلم واسش يه ذره شده بود 
به خدا گفتم اگه دوستم داشته باشه خودشو ميرسونه مردونه خودشو رسوند 
دوستم داره دوستش دارم 
ازش پرسيدم
فکر ميکني دوستت دارم ؟
گفت اگه يه روز خيلي دوستم داشته باشي ميزارم ميرم  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر