دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹

حوصله ندارم

خسته ام کسل ام بي حوصله ام
امروزم بيکارم اگه يادم بود حداقل بافتني ام رو مياوردم ميبافتم وقتم خيلي کمه و کلي ازش مونده قسمت پشتش رو نصفه بافتم يک طرف جلو رو تا نزديک سرشانه
هنوز يه طرف ديگه جلو و آستين ها و يقه مونده

حوصله کتاب خوندن ندارم ترجيح ميدم ريدر بخونم يه کتاب بهم داده روم نشد دستش رو رد کنم

دستبند و انگشتر جديدم هم ديگه اونطوري برام جذاب نيست
ديشب نصف شب اس ام اس زد خواب بودم امشب ميخوام برم باهاش هيئت
دلم براش تنگ شده
ديروز هم گذشت و تموم شد حتي نميدونست يادش نبود
ببينم امروز حرفي ميزنه در بارش يا نه
فقط ديروز بهش زنگ زدم گفتم امشب ميرم هيئت و دکمه براي پليورش چي بخرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر