پنجشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۹

مهمان امام حسين (حسين پارتي)

ديشب رفتم يه مسجدي
بد نبود جاش بزرگ بود و ملت جالبي بودن صحنه هايي ديدم که به عمرم نديده بودم و براشون متاسف شدم

از ساعت 9:30 تا 11 اونجا بوديم مهندس هم بود اومد مترو دنبالم و جلوي در زنونه مسجد منو ول کرد و رفت
آقا حکمت اينکه با دست محکم ميزنن روي پاشون چيه؟فقط هم پاي راست محکم شترق
دوتا خانم جلوم نشسته بودن اقاي مداح که گلوشو جر ميداد اينها واسه خودشون داشتن دردل ميکردن و انگار يه عمره همديگرو نديدن سير تا پياز فک و فاميل رو براي هم تعريف کردن و نظر دادن محض خالي نبودن عريضه و همنوايي با بقيه جمع هم هر چند وقت يکبار بصورت اتومات و زمانبندي شده شترق ميزدن روي پاشون

اينها رو بيخيال
همه يه طرف
برگشت و لذت موتور سوار شدن و محکم چسبيدن به مهندس و يخ زدن تا مغز استخوان يه طرف
ارزششو داشت ارزششو داره بازم ميرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر