پنجشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۹

داره آلارم ميده آغوش بگشا

مي دونم که مي خواي  بگي مهم نيست و طوري رفتار ميکني و اصلا به روي خودت نمياري اما هست من مي دونم که با (س) يه جور ديگه بوده
خب چون (س)عشق اولت بوده چون دوستش داشتي چون مي خواستي باهاش ازدواج کني
منم يه زماني عشق اول يه آدمي بودم دوستم داشت مي خواستيم باهم ازدواج کنيم اما حتي اونم نتونست زياد دووم بياره زمانش رو نمي دونم هيچ وقت نفهميدم ولي بعد از يه مدت حوصله اش سر رفت خسته شد از انتظار و رفت سراغ يه نفر ديگه خيانت کرد و دروغ گفت و يه نفر ديگه رو به آغوش کشيد
خودمو گول نمي زنم من نه عشق اول تو هستم نه حتي دوستم داري قصد ازدواج هم که باهم نداريم پس تکليف مشخصه
من همه سعيمو دارم مي کنم که اون قضيه تکرار نشه درکت ميکنم ميفهمم بهت حق ميدم و براي خودم هم اين حقو قائلم
اما چيکار کنم وقتي دستم به جايي بند نيست چيکار کنم هر بار سعي ميکنم مي خورم به در بسته در ها روم بسته ميشه
به خودتم گفتم چندين بار بهت گفتم
اون جمله اي که روزهاي اول آشناييمون گفتي توي گوشم زنگ ميزنه و هميشه حواسم بهش هست
هر چند مي دونم توي اين مدت منو خوب شناختي و دستت اومده چه جور آدمي هستم و حتي يه رگم هم اوني که تو ميگفتي نيست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر