پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

رد پاي برنز روي کتت

يک دفعه چشمم بهش خورد
با اون رنگ برنزش
نمي دونم  رژگونه بود يا پن کيک
بهر حال روي سرشونه سمت چپ کتت ماليده شده بود روي اون رنگ کرم خيلي واضح خودشو نشون ميداد
هنوزم نميدونم مال خودم بود يا يکي ديگه
از خودم مطمئنم
چون من سرما خوردم امروز حتي يکبارم صورتم رو نزديکت نياوردم مبادا مريضت کنم  چه برسه سرم رو بزارم رو شونت مثل هميشه
اما  دقيقا همون سمتي بود که من کنارت نشسته بودم نميدونم چه راضيه اما 90 درصد مواقع من سمت چپ تو ميشينم مي ايستم راه ميرم
بهت شک ندارم چون ميدونم کسي که خيانت ميکنه با دقت همه رد پاهارو پاک ميکنه و امکان اينکه يه همچين رد بزرگي بزار خيلي کمه
از اون گذشته من خيره خيره به چشماتت نگاه کردم چيز مشکوکي نديدم توي اون سياهي
گريه کردم چون تمام مدت داشتم فکر ميکردم يه روزي همين روزها ميرسه تو ديگه نيستي و دلم خيلي برات تنگ ميشه
ديگه نميتونم کنارت بشينم وقتي چشماتو بستي هرچقدر دلم ميخواد سير سير نگات کنم 
چشمات که باز خجالت ميکشم دل سير نگات کنم مبادا مچم رو بگيري و بگي اينطوري نگام نکن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر