شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸

وای تو کجایی تنها شده دل دوباره

جات خیلی خالیه دارم دیوونه میشم این مدت که باهم بودیم اونقدر بهت عادت کردم که امروز که بیدار شدم و نبودی غم همه دنیا رو سرم آوار شد کی فکرشو میکرد ظرف این مدت کوتاه دلم اینهمه تنگ بشه برات ؟یک ماه و نوزده روز کنار هم بودیم ساعت هایی رو گذروندیم . کاشکی دوباره بیایی و بمونی میدونم دلبستگی هایی داری و دلت براشون شور میزنه اولویت با اون هاست .عصری بدجوری قاطی کرده بودم از تنهایی اما حتی حوصله تا سر خیابون رفتنم نداشتم
دوستت دارم و بهترین هارو برات میخوام به خدا میگم کاری بکنه فالت درست در بیاد و شاد بشی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر