یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۸

خانم معلم اجازه !!!!!

بعد از یه عمری پشت میز و نیمکت نشستن و آزار و اذیت کردن معلم ها و استاد ها
چند روز پیش خودم افتادم توی همون تله

بعله به عنوان معلم رفتم سر کلاس
از اونی که فکر میکردم آسون تر بود از پسش بر اومدم

میدونی هر چقدر هم که نابلد باشی بچه ها به صرف معلم بودن روی تو یه جوری حساب میکنن که خودتم باورت میشه

ولی خدایی این بچه های جدید چقدر پر رو هستن ما مدرسه میرفتیم جرات یه دونه از این کارایی که اینا کردن رو نداشتیم

از معلممون سوال کنیم ازدواج کرده یا نه
سوال کنیم چه نسبتی با خانم فلانی داره
سوال کنیم ناخن های بلندش مال خودشه یا مصنوعی

مزه داد یه تجربه فراموش نشدنی بود تصویر این بچه ها هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره اولین بچه هایی که معلمشون بودم و به احتمال زیاد آخرین بچه هایی که معلمشون بودم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر