جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۸

یه شانس دوباره بده

از ساعت سه که یک دفعه بغض کردم و گریه ام گرفت همین طور یه ریز دارم گریه میکنم بند نمی یاد

می دونم چی میخوام و چون ندارم و نیست که آرامش بهم بده چون احساس میکنم باختم یه باخت خیلی بزرگ یه باخت که حقم نیست

وقتی فکر کردمو گذاشتم یادم بیاد که چه چیز هایی رو از دست دادم همونی رو که شرایطش طبق خواسته من بود از دست دادم بخاطر یه احساس غلط بخاطر اینکه نخواستم به تو آسیب برسونم چون فکر کردم عاشقمی همه زندگیتم نخاستم بازیت بدم
خیلی دیر فهمیدم که اگر همون روز ولت کرده بودم و رفته بودم دنبال اونی که خدا جلوی پام گذاشت و من کور نادیده گرفتمش حتی ناراحت هم نمی شدی از یادت میرفتم برات مهم نبود من اون روز فقط یه سرگرمی بودم برات
دیر فهمیدم وقتی از دستش دادم فهمیدم وقتی میدیمش اما نمی تونستم برم جلو
لعنت به تو

همه چیمو گرفتی
زندگیمو شادیمو سلامتی مو قلبمو امیدمو جسممو ایمانم رو آرزو هامو

لعنت به تو

خدا یه شانس دیگه بهم میدی؟
یه بار دیگه خواهش میکنم این بار اشتباه نمیکنم چشامو باز میکنم

خدا خسته شدم
از تنهایی از شکست خسته شدم


اون که از دستم رفت
اون که تو زرد از آب در اومد
اونی که نمی دونم میخواد چیکار کنه

کاشکی میتونستم باهاش حرف بزنم اما قول دادم
قول دادم نگم میخوامش قول دادم نگم دوستش دارم قول دادم فقط یه دوست باشم قول دادم آزادش بزارم

من ازت آرامش میخواستم چرا ازم دریغ کردی چرا نذاشتی بهت دردمو بگم چرا نخواستی بهت نزدیک بشم
تا کی میخوای فقط با عقلت تصمیم بگیری تا کی میخوای خودتو به اون راه بزنی که دوستم نداری که منو نمی خوای تا کی؟
من از این بازیه موش و گربه خسته شدم بفهم من اون مستانه نیستم که توان این بازی رو داشته باشه تو چی میدونی تو چی میدونی از اون مستانه چی باقی مونده

تو که نمی دونی چقدر داغونم نمی دونی فقط یه عشق بی قید و شرط میخوام تا بتونم خودمو باز سازی کنم تو که نمیدونی
تمومش کن بزار مثل اون یک روز و نیم که بهم گفتی همه زندگیتم همه زندگیت باشم بازم مثل اون روز باش
بزار حس آرامش رو بازم تجربه کنم امنیت یه آغوش مردونه رو

بس کن زود باش دیگه انرژیم داره تموم میشه تا قبل از اون یه کاری کن
منتظرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر