دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۹

بازگشت به ریشه ها

میدونم که یه روز اتفاق می افته دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره
یه روز میرسه که دلت
یه دختر آفتاب مهتاب ندیده میخواد یه دختر به قول خودت با حجاب یه چشم
که هیچ نا محرمی یه تار موهاشم ندیده که فقط تو باشی که تمام و کمال تصاحبش میکنی که همه قشنگی و زیبایی و زن بودنش فقط و فقط مال تو باشه
که بشه زنت همسرت
یه روز میرسه که دلت بچه هایی میخواد که تو پدرشون باشی که دوستشون داشته باشی که بپرستیشون بچه ی خودت از جنس تو
اون روز که برسه هیچ مقاومتی نمیکنم
چون میدونم من نمی تونم و نمیخوام زن تو باشم هر دو مون اینو خوب میدونیم ما میتونیم دوست هم باشیم اما همسر نه
کاملا فرق داره خواسته های تو از همسرت نقطه مقابل من به عنوان یه همسره
از همون روز اول اینو برای خودم حل کردم راه دیگه ای ندارم
من میتونم با همین وضعیت ادامه بدم سال های سال اما تو نمیتونی تو یه روز اون زن یه چشم و بچه هایی از خودت رو خواهی خواست و اون روز من هیچ جایی توی زندگی تو ندارم

تو یه روز به ریشه هایی که باهاشون بزرگ شدی بر میگردی ریشه هایی که هرجای دنیا باشی توی هر سن و سالی باشی همراه تو هستن و فقط بطور موقت میتونی ازشون دور بشی
ریشه ها قویتر از هر نیرویی تورو به سمت خودشون میکشن و من مقاومتی ندارم در برابرشون

۳ نظر:

  1. هنوز که داری آیه یأس میخونی!
    شاد باش
    ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
    وین دل شوریده باز آید به سامان غم مخور

    پاسخحذف
  2. نه آیه یاس خوندم نه غمگینم فقط چیزی رو نوشتم که واقعیت داره
    شاید همین امروز این اتفاق افتاده باشه نمیدونم

    پاسخحذف
  3. سلام
    مطلب جدیدی تو وبلاگم گذاشتم.
    ضمنا به مناسبت نظر سنجی مجله تایم دو تا لینک جالب تو پست جدیدم گذاشتم که نبینی ضرر کردی.

    هر وقت به این نتیجه رسیدین که لیاقتشو دارم خوشحال میشم منو لینک کنید
    http://dasteneh.persianblog.ir/

    پاسخحذف