چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۹

نیمه ماه.جواب مصاحبه . ماشین قرمز .درک کردن او

15 فروردین
مصاحبه ام رو که اون روز خوب انجام دادم دلم روشن بود
عصر رفتم پیشش صحبت کردیم از هر دری حرف زدیم شرایط کار جدیدم رو براش گفتم ای خدا چقدر این بشر منطقی فکر میکنه به چیزهایی اشاره کرد که من اصلا بهش فکر هم نکرده بودم اما جواب مثبت داده بودم
میدونی من در لحظه تصمیم میگیرم و نمیخوام ذهنم رو مشغول فکری کنم که هنوز نرسیده
شب از دستش عصبانی شدم
گفت خسته است و بی حال بود اونوقت ا س ا م ا س زده که رفته خونه مادر بزرگ
داشتم فکر میکردم نشد هم نشد به جهنم بر میگردم سر نقطه اول و دیگه بخوام هم نمیتونم ببینمش
...........
16 فروردین
جایی بودم برگشتم سر میزم گفتن شیرینیت کو ؟
معلوم شد جواب اومده و مثبت هم بوده هرچند زیاد هم دل نگران نبودم
زده بودم به سیم آخر ولی وقتی جواب مثبت رو فهمیدم یه جور قشنگی شد برام آرامش گرفتم احساس سرگردونی ندارم دیگه

ازش دلخور بودم صبح بیدارش نکردم
فقط میخواستم به مادر ا س ا م ا س بدم بر حسب عادت اشتباهی به اون زدم و بعد زنگ زد و گله کرد که حالا خبر خوباتون اول به من نمیدی ؟؟؟
عصر تنها بودم کار داره

شب دلم گرفت
هیچ خبری ازش نیست
براش نوشتم که درکش میکنم که نمیخواد توی این رابطه بمونه و کافیه فقط به من بگه گفتم ترجیح میدم بگه منو نمیخواد تا اینکه کنارم باشه و بهم خیانت کنه و دروغ بگه
هی تک زد با هر ا س ا م ا س یه تک میزد
از ساعت 9 تا 11 یه ریز اشک ریختم دلم بد جوری گرفته بود
زنگ زد قربون صدقم رفت که دارم اشتباه میکنم و اینطور که من فکر میکنم نیست و واسه چی گریه میکنم و آروم باشم و .....
گفتم بلد نیستم لوس باشم گفت هستی خودت خبر نداری منم نا ز تو میکشم

...........
17 فروردین
ساعت 6.15 بیدارش کردم یکم طول کشید تا بیدار شد
خودم خوابیدم تا 7 هرچند میدونستم دیرم میشه اما مهم نیست خسته بودم
امروز سوار یه ماشینی شدم قرمز
این همه رنگ قرمز یکجا تا حالا ندیده بودم
پر از عروسک های قرمز ریز درشت فرمون قرمز صندلی قرمز برف پاکن قرمز کمر بند قرمز
کلاه آقای راننده قرمز قفل فرمون قرمز .....
اولش احساس خفگی میکردم از این همه قرمز اما کم کم برام عادی شد و ازش خوشم اومد

دلم براش تنگ شده فکر میکنم سر کلاس باشه الان چند روز پیش فال حافظ گرفتم مضمون شعرش با همه فال هایی که تا اون روز براش گرفته بودم فرق داشت
انگار نرم نرم داره تسلیم میشه نباید عجله کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر