دوستم زنگ زده میدونه من نزدیک تولدم میشه یهو سندرم افسردگی قبل تولد میگیرم نمیدونم بحث چی شد گفتم هیچی نگو چون نمیخوام امسال افسرده بشم واسه تولدم یک ساعت صغرا کبرا بافته که سن جوونی رو ببر بالا و به خودت بگو تا 35 سالگی هنوز جوونم و میتونم جوونی کنم مشکل من سن جوونی نیست مشکلم اون برداشتی و انتظاریه که دیگران ازم دارن که یه کاری که میکنم بهم یاد آوری میکنن سنت انقد شده
دیروز انقلاب بودم دم دانشگاه تو کتاب فروشیا این دختر پسر ها رو میدیدم دانشجو بودن همه جوون بودن از نظر من همه بچه بودن فنچول بودن دلم گرفت یه لحظه حس کردم پیر شدم دیگه جوون نیستم
خاک بر سرم که دوباره انقد هله هوله خوردم چاق شدم اصن جنبه ندارم وزنم بیاد پایین شده بودم 53 سر ده روز نشده دوباره شدم 56 خدا چرا منو شکمو آفریدی خو اه عصبانیم از دست خودم این همه ورزش کردم پیاده روی کردم پدر پاهام رو در آوردم دو روز خودمو ول کردم برگشتم سر جای اول
بلاخره لازانیا درست کردم شاید واسه شما بی معنی باشه ولی واسه من یه معنی خاص داره این اولین لازانیایی که بعد از سال ها درست کردم برای اولین بار توی خونه خودم
پ.ن ژله بلوبری و شربت توت فرنگی هر دو دست ساز خودم