شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۹

در دسترس نمیباشد .خاموش است .کلاس

ساعت نه قرار بود کلاسم تشکیل بشه سر ساعت رفتم دفتر خبری نبود گفتن برنامه تغییر کرده و فردا و پس فردا کلاس داریم
همه ازم میپرسن استرس دارم
نه بابا من و استرس چه حرفا اصلا استرس چی هست
-------------------------------------------------
این دو روز اعصابم بهم ریخته بود
بهش زنگ زدم قطع کرد گفتم خودش لابد کارش تموم بشه زنگ میزنه خبری نشد ا س ا م اس زدم جواب نداد

دیروز عصر از خواب که بیدار شدم اس ا م ا س زدم دیدم دلیور نشد زنگ زدم میگفت در دسترس نیست دیگه دیووونه شدم یعنی چی کجا میتونه رفته باشه که آنتن نده
منه منفی باف بدترین حالت رو در نظر گرفتم کوه .........
همین طور در دسترس نبود تا بعد یه بار زنگ زدم خاموش بود یه بار زدم بر نداشت .........
تا ساعت نه همین بود لعنت به من با این زندگیم لعنت به تو که منو آزار میدی

وقتی قشنگ حالم بد شد و از همه دنیا سیر شدم و دیگه اشکی نداشتم که بریزم جواب داد
میگه حالا چته مگه ؟ منم عصبانی قطع کردم و نشستم به اشک ریختن
مهمون برامون اومد و رفتم بیرون چشمام دو تا کاسه خون بدبخت ها فکر کردن خواب بودم چشام قرمزه .یکم سر به سرم گذاشتن و رفتن اومدم دیدم آقا زنگ زده خودش
بهش زنگ زدم و با گریه ازش سوال کردم کجا بوده و اینکارا یعنی چی ؟

جواب داد ولی چه فایده
گفتم اینکارو میکردی اون کارو میکردی گفت نمیدونستم گفتم حالا که میدونی گفت چشم

هنوز ناراحتم حالم خوب نیست یکم آروم شدم اما نه کامل
امروز دارم صبر میکنم ببینم ازش خبری میشه یا نه تا الان که نه
*
آخی بچم همین الان زنگ زد انگار صدامو شنیده خوشبحالش ناهار قیمه خوش مزه خونگی داره
خب منم میخوام این چه عدالتیه ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر