چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۹

بعد از 5 روز سکوت و تحمل دوری

از اول این هفته هر روز صبح به یه دلیلی خواب موندم و دیر رسیدم سر کار همین روزاست بهم یه تذکر جانانه بدن
طفلکی . من که خواب بمونم اونم دیر بیدار میشه واقعا خجالت کشیدم دیر شده بود و بهش زنگ زدم بیدارش کنم گفت بیداره و خسته نباشم ایستگاه مترو است

دیروز بعد از 5 روز سکوت نصفه حسابی باهاش حرف زدم دیدمش دلم براش تنگ شده بود کلی سوال کردم
دو بار قهر کردیم یکبار اون اومد دنبال من و یکبار من زنگ زدم و اومد پیشم (این با دوم من مقصر بودم حرف بدی زده بودم ) بخاطر من برنامه اشو کنسل کرد و خیلی خیلی زود اومد
ازم پرسید اینو دوست دارم یا اونو گفتم تورو دوست دارم گفت من (خودش) جزء گزینه ها نبودم گفتم همیشه یکی از گزینه هاست
به صورت قهر اسباب کشی کرده اومده یه جای دیگه و دوست نداره در مورد دلیلش با من صحبت کنه

میدونم که دوستم داره و براش مهم هستم اما دوست نداره به زبون بیاره به روش خودش دوستم داره

یه پیشنهاد غافلگیر کننده بهم داد در جواب گفتم که نمی خوام زنش باشم غمگین شد رفت توهم شاید توقع جواب نه رو داشت اما توقع این دلیل رو نداشت
این بار اگر خواسته اش رو تکرار کنه قبول میکنم دوست میداریمش

* از شنبه باید برم واسه کار جدیدم سر کلاس
واسش نوشتم اینبار خبر خوشم رو اول از همه به تو میدم برگشته نوشته ( تو ک و ن ت عروسیه ها )
بچه بی ادب خوشحالیشم مدل بی ادبانه است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر